اگزیستانسیالیسم فرزند نیهیلیسم است . تمام متفکران اگزیستانس ، از یاسپرس و مارسل گرفته تا کامو ، سارتر ، حتی هایدگر و کیرکگارد ، به انگاره ی هیچ ، انگاره ی حاکم بر سده ی بیستم با جدیت اندیشیده اند .
اگزیستانسیالیسم( تقدم وجود بر ماهیت ) در جهان دینی و یا حتی جهان مدرن امکان ظهور و بروز نخواهد داشت . چرا که در این عوالم ، انسان همچنان موجودی است با تعریفی معین و متشخص . انسان در این عوالم ، حیوان ناطق است ، حیوان دارای روح است و ...
در همه ی این عوالم انسان موجودی است تعریف پذیر . یعنی به واسطه ی فصلی متعین می شود و همین تعاریف باعث می شود ماهیت او بر وجودش تقدم داشته باشد و آزادی اش نفی گردد .
اما در جهانی که امکان ظهور نیهیلیسم به لحاظ اپیستمولوژیک و انتولوژیک فراهم آید ، انسان موجودی خواهد بود که فقط و فقط " هست " و باید ماهیت خویش را خودش تعین بخشد . یعنی انسان دیگر موجودی نخواهد بود که به لحاظ پیشینی ، ماهیتی مشخص داشته باشد . اینجا زمینی است که فلسفه ، ادبیات و هنر اگزیستانسیالیستی امکان پدیدار گشتن پیدا خواهد کرد .
بار دیگر تکرار می کنم اگزیستانسیالیسم بدون پشتوانه نیهیلیسم ، امری عبث و بیهوده است . تنها یک اسم است که می توان از داخل کتاب ها آن را خواند و به دایره واژگان زبان افزود اما هیچ ثمر و نتیجه ای نخواهد داشت .
کتاب " شش متفکر اگزیستانسیالیست " اثر جان بلاکهام ترجمه محسن حکیمی که آقای کلانتر معرفی کرده اند در این زمینه راهگشاست .