نمایشنامهای ساده، عمیق و همواره به روز.
بازیهایی روان و دقیق. مثل سه چرخدنده که با نظم و دقت در هم تلاقی دارند. البته لحظاتی بود که انگار
... دیدن ادامه ››
اگر نقشهای سام کبودوند و محمد صدیقی جابجا میشد بهتر بود. اما باز هم هر سه عالین.
نمایشی خوش ریتم و پویا.
برای من که سالها پیش نمایشنامه رو خوندم و ۲ اجرا ازش دیده بودم، این بار وجه روانشناختی اثر پر رنگتر بود.
نیاز به ابراز منیّت، دیده شدن، دوست داشته شدن، تایید شدن.
روابطی که هرچند قدیمی و صمیمی هستند اما به واسطه یک تابلو (عاملی خارجی) تا مرز شکستن و نابودی میرن.
شخصیتهایی که گرچه هر یک خودشون رو پایبند و آگاه به مدرنیسم، حفظ ارزشهای انسانی و وسط گرایی و کلاسیسیسم میدونند، انگار در سادهترین امر یعنی "دوست بودن" بسیار ناتوانند. اتفاقی که در دنیای امروز بسیار آشناست.
درنهایت به نظر میرسه در دعوای ایسمها، نگاه سادهتر از سوی کسی که مدام از دوستانش توسری میخورده، آرامبخش این طوفان هست.
اینکه رابطه این سه نفر در آینده باز هم دچار چالش میشه یا نه و .. رو نمیدونیم. اما تابلوی سفید با وجود نقاشی با ماژیک و تا مرز نابودی رفتن، باز با سادگی به وجودش ادامه میده.