نیچه در زایش تراژدی از آپولون برای ترسیم و ارائه نمادین مفاهیمی چون هماهنگی، توازن، نظم، قانونگرایی، صورت کامل، وضوح، روشنی، تفرد و از اسطورهی دیونیزوس نیز برای نشان دادن نیروهای حیاتی مفرط، پویایی، سرزندگی، تغییر و تحول، آفرینش و انهدام، تحرک، جنبش، ریتم، نشئگی و یگانگی استفاده میکند.
نیچه، دیونیزوس را به حقیقتی هولناک پیوند میزند. آگاهی ژرف و عمیق که تاب آوردن آن بسیار دشوار است و درست در همین مکان و همین نقطه است که ما «مهران» را میبینیم. مردی که بهخوبی میداند دیگر چیزی از این جهان نمیخواهد؛ بهجز یک کنسرت.
«این دنیا یک کنسرت به من بدهکاره»، ماجرای مهران میانسال است. مردی که با تمام ناکامیها و ناامیدیهای کودکی با تمام تجربههای دهشتناک پا به دنیای بزرگسالی میگذارد. ولی تراژدی زندگی مهران با قراردادهای بازی دیونیزوس میچرخد. خدایی که رنج و شادی را توأمان به آدمی پیشکش میکند. خدایی که تولدش مشقتبار است و زندگیاش پر از حادثه، خدایی که تکهتکه شده و دوباره به دنیا آمده، حالا شور و سرمستی را به آدمی ارزانی میکند و بعد از سفر به جهان مردگان به آسمان صعود میکند تا به ایزدان بپیوندد. دیونیزوس، خدایی که میمیرد و زنده میشود تا آدمیان را در دایرهی شادی و رنج بچرخاند. مهران، در دایرهی شادی و رنج میچرخد. تمام سبکی دنیایش گوش دادن به رادیو همراه با لیث است. رادیو گوش میکنند و تصور میکنند. فقط تصور و نه تصویر. لیث، دوست گرمابه و گلستان مهران است. گویی نیمهی مردانهی غایب وجود مهران که در کودکی و زیر مشت و لگد پدر مدفون شده، در لیث که همواره از حیاط خانه شاهد این لگد مال شدن است، به ظهور میرسد. گره نهایب داستان هم به دست لیث و با ارادهی مهران گشوده میشود. گرهی از جنس پدر که باید پیشترها با دست باز میشد ولی کار این گرهگشایی فقط به دندان تیز
... دیدن ادامه ››
ممکن است.
در پایان رسالهی مهمانی میخوانیم:
«سقراط میکوشید بر آن دو، آگاتون و آریستوفانس، ثابت کند که شاعر کمدینویس باید بتواند تراژدی هم بیافریند و هنرمند راستین کسی است که از عهده هر دو کار برآید.»
سهند خیرآبادی، در «این دنیا یک کنسرت به من بدهکاره» بهخوبی از عهدهی این مهم بر میآید. مرزهای کمدی و تراژدی را جوری با هم در میآمیزد تا بار دیگر مخاطب را به این باور برساند که اگر این آمیختگی تا این حد به هم نزدیک است شاید دنیا فقط یک «قهقه» به ما بدهکار باشد؟! ولی ذهن نویسنده بیرحمتر از آن است که بگذارد در این ابزورد با همین جمله کمی آرام بگیرید و نفسی تازه کنید. بلافاصله به ما میگوید «قهقه» را برعکس بخوان. ابزورد سهند خیرآبادی به شما فرصت یک نفس راحت کشیدن نمیدهد.
شاید دنیا به ما یک «هقهق» بدهکار است...