بالاخره دیروز بعد از ظهر به دیدن نمایش کباب نشستیم.
قصه ی کباب، کبابمون کرد و دوباره زخم کهنه ی کلیشه هایی مثل غیرت و آبرو و مستی و بروز صفات شیطانی انسان ها، سرباز کرد.
از بازی های زیبای بازیگران، خصوصاً خانمها صبا ایزدپناه و سارینا آزاد میلانی و صدف صفری و آقایان محمد پسندیده بسیار لذت بردیم. اما با خوندن کامنت دوستانی که نوشته بودند چه خوب که اثر مجوز اجرا گرفته، منتظر بودم چیزی خلاف آنچه دیدم اتفاق بیفته که نیفتاد .
متاسفم برای جامعه ای که افکار عامه ی مردمش مثل بی بی بود و با همین ذهن پوسیده فاجعه ای که اکنون گرفتارش شدیم رو رقم زدند و چه زیبا این ناهنجاری به تصویر کشیده شده بود.
البته که با عکس العمل بی بی بعد از اون اتفاق و روشنفکری و دفاعی که به خرج داد کاملاً سورپرایز شدم .
درمورد داستان نمایش نکته ای که
... دیدن ادامه ››
بنظرم اومد این بود که سال تاسیس کبابی مولوی 1337 بود و روایت مربوط به سال 1346، یعنی درباره ی یک کبابیِ 9 ساله. دوست داشتم تاریخ تاسیس کبابی به سالهای دورتری تعلق داشت تا حرف های خانواده ی مولوی درمورد قدمت و خوشنامی این محل کسب باور پذیر تر بنظر برسه . مثلا بی بی میتونست بگه این کبابی سی ساله تو این محل آبروداری کرده .
در کل شب خوبی رو با دیدن اثری آراسته با بازی های درخشان، طراحی صحنه و دکور و طراحی لباسی شایسته و نوای دل انگیز و زیبای کمانچه برامون رقم زدید.
تن درست و درخشان بمانید.