با تو بدرود ای مسافر هجرت تو بی خطر باد
آدولس هالکسی فیلسوف بریتانیایی درباره سفر می گوید: "مسافرت این است که کشف کنیم که همه درباره
... دیدن ادامه ››
دیگر کشورها در اشتباه هستند."
شاید این عبارت را بتوان به هزاران معنای مثبت تعبیر کرد، اما تعبیر این نقل قول برای «لنا» در نمایش «سگدو» یک کابوس تلخ بود. کابوسی بی پایان و پر کاراکتر که این روزها در تالار سایه مجموعه تئاتر شهر روی صحنه رفته است. لنا یا به قول مادرش "لنو" دختری است که در خلال روایت داستان متوجه می شویم پیشینه ای سیاسی دارد و عقایدش باعث شده اند از ایران به فرانسه و به قلب آن؛ پاریس کوچ کند.
لنا درگیر پذیرش مهاجرت، نوشتن فیلمنامه، ساخت فیلم و یافتن هویت فردی خود در کشوری غریب است. لنا زخم خورده برخی شرایط در وطن و رنج کشیده بی مهری ها در غربت است. ما در جریان اجرا درگیر روایتی از یکی از کابوس های لنا می شویم، کابوسی تلخ که تمامی ندارد و هر دم میزبان حضور یک کاراکتر می شود. از کاراکتر یک مامور راهنمایی و رانندگی که از قضا فامیلی او "والژان" است تا کاراکتر زنی که شاید فقط پوششی زنانه دارد.
این اجرا از دید من در مرز رئال و سورئال و سرشار از نماد بود و هر بیننده می توانست بر اساس پنداشت های ذهنی خود از کاراکترها و دیالوگهایشان برداشت هایی داشته باشد. اما یک موضوع در سراسر اجرا سیال بود؛ تلخی غربت. صحنه اجرای نمایش بسیار مینیمال بود، در این اجرا خبری از دکور پیچیده نیست. همه بازیگران به جز خانم کیانپور چند شخصیت را اجرا می کردند که نگاهی به فرم بدن و فن بیان نشان می داد تمرینهایی مستمر برای رسیدن به این اجرا وجود داشته اما صادقانه بگویم به گمانم حجم فریادها و صداها در برخی صحنه ها آزاردهنده بود.
متوجه تلاش بازیگران برای انتقال حس خشونت، آزار و درد در صحنه های مختلف بودم اما تاکید می کنم که گاهی برخی صداها حداقل برای من و اطرافیانم در صندلی های کناری، قابل تحمل نبود، مثل صحنه حضور مامور والژان روی صحنه و کوبیدن مداوم چوب دستی ایشان روی تخت خواب لنا، این حرکت و صدا به خصوص وقتی پشت سر هم تکرار می شد گوش مخاطب را آزار می داد.
صحنه آغازین اجرا و تماشای تصاویر و روایت لنا بسیار خوب بود اما به گمانم شاید اگر کمی خلاصه تر بود یا راوی کمی از تعداد مکث های بین خوانش متن می کاست، مخاطبان لذت بیشتری می بردند. در مورد بازی ها؛ سروش طاهری به اعتقاد من قوی تر از دیگران بود و البته آیه کیان پور نیز به خوبی از پس نقش خود بر آمد.
بین صحنه های مختلف این اجرا، صحنه حضور بازجو و لحن همراه با پوزخندش را که با عبارت هایی مثل: مجبور می شوی برگردی و من پایین پله های هواپیما اولین نفری خواهم بود که منتظرت هستم(عین دیالوگ در خاطرم نیست)، صحنه حضور مامور اداره گذرنامه و صحنه حضور زنی زیر تخت خواب لنا را بیش از سایر صحنه ها دوست داشتم. فقدان بروشور و برخی ضعف ها در نورپردازی و صدای صحنه از مهمترین نکاتی بود که در این اجرا به عنوان نقطه ضعف به ذهنم می رسد.
اما در کل سگدو اجرایی بود که بعد از دیدن آن به مفهوم مهاجرت فکر کردم. به گمانم محمد چرمشیر سختی های مهاجرت، حس غربت و دشواری های خداحافظی با هویت پیشین و شاید معلق شدن در فضای برزخی بی هویتی (تا زمان دریافت حق شهروندی کشوری جدید) را به خوبی در سطر به سطر این نمایشنامه گنجانده بود. خسته نباشید به تیم این نمایش و آقای کارگردان؛ "عباس غفاری"