چند شب پیش "موفق شدم" این تئاتر رو ببینم. واقعا تماشای کار دکتر رفیعی خودش یه موفقیته . به راحتی بدونِ اینکه حتی بدونی چه کسی این نمایش رو ساخته، میشد فهمید یه کارگردان ماهر و متخصص پشت این کاره. همه چیز باهم هماهنگی کامل داشت و در مجموع با یک "اثر هنری" روبرو بودیم. متن خانهی برناردا آلبا(نوشته فدریکو گارسیا لورکا) خود به خود جذابیت بی حد و حصری داره، مخصوصا برای ما ایرانیا و خصوصا دخترای ایران؛ خفقان حاکم بر خونه و دیوارهایی که به تکتک سلولای پنج دختر برناردا (پس از مرگ پدرشون و برقراری دیکتاتوری مادر خشکه مذهبی و کوتهفکرشون) فشار میارن، برای ما آشناست. طراحی صحنه و لباس بسیار در راستای متن و اتفاقات اونه ، چهار رنگ غالب لباسا (مشکی،خاکستری،سفید و قرمز) کاملا بعنوان نشان و نماد بخوبی عمل میکنن و پیام متن و کارگردانو به ما میرسونن: سوگواری و بیروحی و تاریکی ذهن (مشکی) و شور زندگی و عشق و سرکشی (قرمز) در تمام طول نمایش باهم در جنگن. وجود پنج پنجره در انتهای سن که گاهی بازن و بیشتر اوقات بسته و قفل هستن بنظرم نمادی از کورسوی امیدیه که ته قلب دخترها برای نجات از اون شرایط باقی مونده. موسیقی هم بسیار در خدمت نمایش بود و تم مذهبی در اغلب لحظات داشت که اون تهنشینی سنتای غلط مذهبی توی ذهن برناردا رو بهمون القا میکرد...و این کارگردانی بی نقص علی رفیعی بزرگ منو سر ذوق آورد و بهم نشون داد که هنوزم تئاترای هنرمندانهای تو این کشور تولید و اجرا میشن. بازیهای فووووقالعادهای از #رویا_تیموریان و #سارا_رسولزاده و مخصوصا #مریم_سعادت دیدیم و البته تمام بازیگرا بینقص بودن بدون اغراق.
****حتما پیشنهاد میشود****
و یه جملهش که توی ذهنم مونده:" عشق سراغ کسی میآد که کمتر چشم به راهشه."