کشتن کفتر چاهی اثری است که ظاهرا می کوشد هر چه بیشتر و بیشتر پا به عرصه ای به شدت تاریک بگذارد. به گمانم نشان دادن این نوع از سیاهی با سیاه نمایی فرق دارد. در سیاه نمایی آن وجه از واقعیت را که می توان به رنگهای دیگری ارائه کرد، به عمد به رنگ سیاه عرضه می کنند به گونه ای که هیچ وجهی از امید و روشنایی را نمی توان در آن یافت ( همه چیز از نوع بدترینش است حال آنکه میشد جور دیگر هم دید ). در این اثر اما با شستن چشمها هم راه به جایی نمی بریم چرا که تصویر اساسا سیاه است. نشان دادن فلاکت و شوربختی اجتماعی بسیار خاص با دغدغه هایی خاص تر که گویی در تلی از ذغال دست و پا می زنند.
اگر منکر وجود چنین کارکترهایی در جامعه خودمان نشویم لااقل میشود گفت که ردپای این حد از ناهنجاری ( با این فرمی که ارائه شد ) را بیشتر در منطقه، در بین داعشیان و در دیگر نقاط دنیا در بین اعضای یک بند Death Metal یا Gothic Metal می توان دید که از فرط اوردوز از حالت طبیعی خارج شده اند.
استفاده از برخی المانها و یا بکار بردن بیش از حد ترجمه shit که بیشتر در فیلمهای آمریکایی رایج است ( که گاه از فرط استفاده گویی با کمبود دایره لغت مواجه اند ) این موضوع را به ذهن متبادر میکند که آیا کارگردان اساسا قصد به تصویر کشیدن جماعتی دیگر در جایی دیگر را داشته؟ - چرا که لااقل در فارسی برای بیان تهوع و توهین و تحقیر و .... دایره واژگان فراخ تری در اختیار داریم.
نمی دانم خالق اثر چه دغدغه ای در سر داشته است که به سراغ اینچنین سوژه ای رفته و یا چه چیزی در پشت اثر نهان کرده که داستان را به مثابه تمثیلی
... دیدن ادامه ››
بر آن گرفته است. بیان سیاهی برای صرفا سیاهی؟ بی هیچ نوری یا تردیدی یا سوالی یا نتیجه ای و یا حتی ایده ای برای افقهای فکری بیشتر و در نهایت رساندن مخاطب به پایین ترین سطح انرژی و سپس رها کردنش.
به نطرم این نمایش با آن دکور فوق العاده او ایده های بسیار خلاقانه اش می توانست به موضوعی عینی تر، ملموس تر و با درجه اهمیت بالایی بپردازد. خصوصا اینکه سالنهای تئاتر مستقل مجالی برای تولد یافته اند و موضوعات بر زمین مانده فراوانی را که امکان اجرا در سالنهای دولتی ندارند می توانند پوشش دهند.
به نظرم این تئاتر بیشتر به یک فرصت سوزی می مانست.