خدای کشتار نوشته نویسنده روسی،ایرانی و مجارستانی تبار، یاسمینا رضا است. وی نگارش این اثر را در دسامبر 2005 بر اساس یک واقعه حقیقی، از حکایتی که پسر سیزده ساله اش برایش تعریف می کند، شروع می کند.او تعریف می کند که چگونه یکی از رفقایش با چوب یکی از دندانهای همکلاسیش را شکسته ولی رضا در نماشنامه خود صحبت از دو دندان می کند و این تنها تغییری است که در کل روایت ماجرا اعمال می کند.او در این باره می گوید :"موقعی که حکایت را شنیدم الهامی به من دست نداد ولی کمی بعد، وقتی با مادر پسر مضروب روبرو شدم و او به من گفت فکرش را بکنید پدر و مادرش حتی تماسی با ما نگرفته اند آن وقت فکر کردم که با مایه اولیه جالبی روبرو هستم و بلاخره یورگن گوش کارگردان بزرگ آلمانی در دسامبر 2006 ماه عسل کار رضا را در زوریخ بروی صحنه برد.دو سال بعد خدای کشتار در لندن بروی صحنه رفت و جوایز نستوری وین و لارنس اولیویر را برای بهترین کمدی دریافت کرد و چندی بعد به برادوی گام نهاد.
خدای کشتار همچون آثـار دیگر نویسنده دربارهی بحران روابط میان فردی در دنیای معاصر است،و البته از ظرافت و نکتهسنجیهای زنـانه و بحران روابط میان دوستان،همکاران،زنان،روابط خـانوادگی، همراه بـا تنشهای آشکار و پنهان دراماتیک انباشته است.میتوان گفت تنشها و موضوعهای سیاسی،اجتماعی و تقابل نگرشهای فلسفی و ایدههای کلی در آثار این نویسنده کمتر مورد توجه قرار میگیرند.مبنای روابط مدرن ، نبود ارتباط است . آدم ها حرف می زنند اما حرف همدیگر را نمی فهمندسیلی از کلام بدون معنا، یعنی دنیای مدرن سبب شده که با هم حرف نزیم و ارتباط برقرار نکنیم.شخصیت های نمایشنامه های رضا هم گاهی از نبود ارتباط رنج می برند.رضا با بیانی غیر مستقیم، موجز و همراه زبانی تلخ که بیشتر شبیه طنز است به نقد روابط میان آدم ها و همجواری چندین فرهنگ در جوامع مدرن می پردازد.او سعی دارد روابط معنوی و فیزیکی انسان ها را با شیوه ای خلاقانه به چالش بکشد. رضا برای نوشتن هیچگاه موضوع انتخاب نمی کند بلکه نوشتن برای او مکاشفه ای و دور از وجه منطقی و استدلالی است و بی آنکه دلیلش را بداند و یا بداند که به کجا خواهد رسید به سمت فاجعه پیش می رود. اغلب،قصهپردازی و ماجراسازی فدای زمان و فضای مرده و ایستای نمایشی در زمان حال میشود و جزییات و حـاشیهپردازی همچون سایه روشنهای طرح اصلی،اندک اندک جای مرکز و هستهی اصلی
... دیدن ادامه ››
نمایش قرار میگیرند. بنابراین موقعیتها،حالت و فضا،لحنها و گفتگوهای چند پهلو همواره مهمتر از آدمها، ماجراها و اندیشهها میشوند و حتی جای آنها را میگیرند و اینها خود بیآنکه تاکیدی در میان باشد نـگاه و نـگرشی زنانه به هستی را با خود به جهان آثار میآورند.
پدر و مادری های که ظاهرا بسیار متمدن اند برای پر کردن پرونده ی مربوط به بیمه با هم ملاقات می کنند، چون بچه ای بچه ی دیگری را کتک زده است.اما کافیست کلمه ای نابهنگام بر زبان آید تا همه چیز به تباهی کشیده شود و خیلی زود به حد و مرزهای تمدن، به عدم امکان یا به هر روی به نسبی بودن هرگونه منطق اخلاقی برسیم.
خانواده هویل-میشل و ورونیک-و خانواده رایل- آنت و آلن-بر سر دعوای پسرانشان و مسائل زندگی پیرامونی آنها بحث میکنند.آنت و آلن برای آنکه از دعوای پسر خود با پسـر مـیشل و ورونـیک بگویند و تکمیل مدارک بیمه،به دیـدار پدر و مـادر دوست پسر خود یعنی میشل و ورونیک میروند و تلاش میکنند در این مهمانی دوستانه،مشکلات فرزندان خود را حل کنند اما از دل این ماجرا هم،نوع رفتارها و روابط آنـها در قـبال یـکدیگر آشکار میگردد و هم روابط و رفتارها هر دو زن و شوهر نسبت به یکدیگر بـرملا میشود. میشل و ورونیک و آنت و آلن،در ابتدای ماجرا، آدمهای کاملا متمدن،باسواد و مدرن معرفی و دیده میشوند.هر چقدر از گفتوگوی آنها با یکدیگر میگذرد،خوی،منش و رفـتارهای شخصی هـریک بـیشتر عیان میگردد و روابط دوستانهشان با گذشت صحنهها و زمان ماجرای دیدارشان با یکدیگر بـدل بـه روابط خصمانه میشود.درواقع داستان نمایشنامه از یک ماجرای ساده شروع میشود و سرانجام به یک دعوای لفظی و حتی خشونتهای جسمی خـتم و مـنتهی مـیگردد.
حالت طنزآمیز نمایش از ژستها و حرفهای به ظاهر جدی و گاه شـعار گـونهی زن نویسنده در باب حقوق بـشر در آفـریقا و نوشتن کتابی در مورد تمدن سابا و صحبتهای شغلی خود نمایانهی آلن با تلفن همراه،با آن چه در صحنه میگذرد و وضعیتی که در آن گرفتار آمدهاند سر بر میآورد. آنهااز حل مشکلات کوچک و برقراری دیالوگ میان خود عاجزند .
به لحاظ بیان و حرکت،بازیگران از حـالت وقار و مـتانت اولیه مـهمانی به حرکات درشت و صدای بلند و سپس حالت از خود بی خود شدن و حرکات جلف و سبک و پردهدری و خندههای بلند و کـشدار به همراه افشاگری و سپس بههمریزی و آشفتگی اشیاء دور صحنه و در نهایت ولو شدنشان روی زمـین، تغییر حـالت میدهند تا آن حمله و خشونت آشکار،با هل دادن همدیگر و کوبیدن گل ها به میز و پرتاب کردن کیف روی زمین اتفاق بیافتد. دستهبندی ذهنی پنـهان آنـها در باب جداسازی و برتری زنان و مردان در طول نمایش آشکار و جبههبندی میشود و آنها آشکارا در مـقابل هـم قرار مـیگیرند و از همدیگر در مقابل دیگری -جنس مخالف-حمایت میکنند. در این جا متن اشاره ای ظریف و طنزآمیز به این موضوع دارد .زمانی که میشل از تغییر رفتار آنت متعجب می شود با لحنی متحیر می گوید : "یه پیک سکنجبین اسکاتلندی و بعد ... بووووم"
در خدای کشتار هیچ چیزی از زیر تیغ گفتار جان سالم به در نمی برد نه زنها، نه مردها، نه زوجها، نه نیک اندیشان، نه دنیای داد و ستد و نه حتی بچه ها.اگرچه رضا عملا از بچه ها حرفی نمی زند و آنها را بیشتر بهانه قرار می دهد، ولی همانطور که در سه روایت زندگی نشان می دهد، بچه ها را عوامل آرامش دهنده نمی داند و معتقد است آنها هیچ وقت یک زوج را آشتی نمی دهند و یک خانواده را متحد نمی کنند.
تواناییها و جسارت کارگردان و متن نمایش آنجا آشکار میشود که در دام کلیشههای دم دستی«بازی در بازی»رایج و بـازگشت یـا برشی به گشته نمیافتند و گفتگوها،مکان و«جایی دیگر»را تصویر یا بازسازی نمیکنند و این دشواری نـوشتن و اجـرای مـتن هم هست که میتوانست به دام پر حرفی وملال و حرفهای دم دستی یک مهمانی خسته کننده بیفتد.
صرفنظر از بازی کم فروغ نوید محمدزاده بازی سه بازیگر دیگر قابل قبول و روان است.علی سرابی ریتم پیوسته شخصیت خود را تا پایان حفظ می کند و اوج و فرود هایش باور پذیر است. او آدمی عادی را مـینمایاند کـه برای نقش شوهر زن نویسنده کمی سنش بالا رفته و در مقابل او کم میآورد و غرور مردانهاش مدام میان عشق و نفرت در نوسان است. ستاره پسیانی در نقش «ورونیک» ژست متظاهرانه و متمدنانهی دروغ را تا آخر حفظ میکند و در انتها با خندههای بلند در هم فرو می ریزد و به مصایب خویش اعتراف می کند. مارال بنی آدم در نقش «آنت» از بازی درونی به بیرونی،از سکوت به بالا آوردن و حرکات سبکسرانه حرکت میکند و به عمد حال به هم زن می نمایاند.