باسمه تعالی
چرا آخر نگاهت را ندیدم
بخواندم لیک راهت را ندیدم
همیشه غرق خود بودم خدایا
چرا من شکل ماهت را ندیدم
حقیقت را مدام انکار کردم
گناهت را ولی بسیار کردم
اسیر بند خودخواهی شدم من
وجودم مستحق نار کردم
میان حرف من همواره بوق است
گهی غیبت نمودم گه دروغ است
تو را دیدم ولی، انکار کردم
چنین شد روزگام بی فروغ است