من گزینهی «دوست داشتم» رو انتخاب کردم، اما به نظرم باید یه صفت دیگه برای این فیلم انتخاب کنم: آزارم داد، عصبیم کرد، قلبم رو شکست و روحم رو خراشید.
پرداختن به چنین موضوعی، توی چنین فضایی و اینقدر عریان، جسارت خاصی میاد که این سالها انگار فقط از رضا درمیشیان میشه انتظار داشت. هرچهقدر هم بگیم این فیلم سینمایی نبود، مستند بود، بیانیهی اجتماعی بود و چه و چه، چیزی از اهمیت کاری که کارگردان کرده کم نمیکنه.
برام سخته بدون تشریح احساساتم در مورد این فیلم بنویسم. فقط این رو بگم که هیچ فیلمی تا به حال این قدر منو تحت تاثیر قرار نداده بود.
پینوشت. فیلم اذیتکن توی سینما دیده بودم. «من مادر هستم»، «هیس! دخترها فریاد نمیزنند»، «خون بازی» و «عصبانی نیستم» از یه سمت، «پرسه در مه» و «آسمان زرد کمعمق» از یه سمت دیگه. اما «لانتوری» یه سطح دیگه از این سبک فیلم رو نشونم داد.
پینوشت ۲. اون تیکهی توی پارک، وقتی برای بار دوم از دید مریم روایت میشه... ای وای... وقتی میدونی قراره چه اتفاقی بیفته... یه چیزی ورای سوهان روی روح کشیدن بود.