مثل تاول های زیر پا
و شاید دمل های لب لب!
به گمانم زخم بودی همین و بس!
عمیق و لاعلاج
"قطع" هست چاره ی درد
گاهی آنچنان میسوزد
گاهی هم دل را!
چقدر عفونت کرده ای در من
مثل چرک های روزگار هوس آلودم!
خوب نمیشوی با هیچ مرهمی
حتی با بوسه ای که آخرین بار کرده ای!
بیمارم کرده ای
... دیدن ادامه ››
عجیب
بی هیچ پیشینه ای از درد!
آنقدر پیله بسته ای که رد خواب هم حیله ای!
میسوزد دلم بدون هیچ کینه ای
آنقدر که بیمارت را ندیده ای!
آنسوی درد ها از دور
لابلای خنده هایت میان آن همه شور
جگرم میسوزد از سر دلی که فریفته ای
عمیق تر از روح هم هست مگر رفیق؟
آن را هم تسخیر کرده ای
چقدر بیتاب و بیمار تو ام ای درمان نا دیدنی!
مرا اسیر راه کرده ای بی هیچ بهانه ای!
میروم ولی مانده ام در راه تو
مانده ام ولی می آیم به سوی تو
بس است انتظار ای طبیب دل فریفتگی!