توهم
اتاقی پر ز زیبایی
درون بستری رنگین
نفسها ، میهمانان
پر از مهر و وفاداری
شکسته است قفل آغوشم
همیشه باز و دریایی
چه در سرما چه در گرما
اجاق سینه ام پرسوز و گرمازا
برای کوچک بکر و
همیشه پاک و نورانی
ولی افسوس و نفرین ها
بر
... دیدن ادامه ››
این دنیای طوفانی
ندارد تاب آن بیند
بهشتی بی قفس
از بهر انسانی
کنون
رویا تو را باید
نه کابوس و توهمها
چرا همبازیت، بابا
شده طفلی هیولایی؟
به جای قهقهه از تو
صدای جیغ می آید
هراست گشته طولانی
ز من هم تو ، پریشانی
منم بابا
منم آرام جان من، پناه تو
پناه ترس های تلخ و پنهانی
ببین ، ببین بابا
ببین دستان لرزانم
ببین باران چشمانم
ببین قلبی که می میرد
به هر فریاد و بی تابیت
خدایا، عاجزم کردی
نمی بینم که گیرم
حلق آن ظالم
نفس بندم به رویش
جان دهد در پیش چشمانم
کجایی که ز دوزخ آمدی
تا انتقام خود
ز کوچک زندگان گیری؟
تویی آتش، تویی دوزخ
تویی همزاد شیطانی
که بوی پاکی طفلم
تو را شوریده و زاری
ز بیزاری
در آرامش و خنده
به روی کودکم بستی
نمی بینند چشمانم
نه خاکستر نه دودت را
نه آتش نه حضورت را
ولی از من بترس ابلیس
منم از عشق ، اقیانوس
همه ذرات من همراه چشمانم
شوند ابری و بارانی
چنان رگبار می گریند
که از دوزخ نماند هیچ
حتی دوده ای ناچیز
دوباره طفل شیرینم
به آغوشم،
درون شهر رویاها
به پروازی پر از شادی
کنم راهی ...
پ.ن. شرایط خاص hifive عزیز مرا با اشک به بداهه گویی سوق داد.
امیدوارم همین روزها دلنوشته نوید بخش شفای کودکش را بخوانیم.
فریبا غضنفری (آرام)