اغوای موجهایی که طعم مرگ می دادند
و کودکی مسخ شد
که رها کرد مادرش را
تا دستان مرگ را بگیرد
و گرگم بی هواییش را بازی کند
همان گرگی که طعمه لذیذش
را بی جان در کف ماسه ها بالا آورد
تا داغِ داغتر از آفتاب را بنشاند
در دل پدری
که گسی چای قند پهلوی زنش را در گلوی درد مزه مزه کرد
و
... دیدن ادامه ››
مادری
که قاتلان جانِ جانش را
موجهای مظلوم دریا یافت
افسوس که فقط ابرها
خون بهای اشکهای ترسان کودک شدند
و طوفان تنها حد زنِ موجهای نگون بخت
و جنگ
و این جنگ لعنتی، تنها تبرئه شده دادگاهی ست که
هیئت داورانش
ناظران مرده اند
"الیطا"