فقط نگاه میکنم
شاید در پس
این نگاهها
دیدن را بیاموزم
ولی هم چنان در گیر نگاهم
پس چگونه است دیدن؟
آیا نگاه را آموخته ام؟
آه خدای من
گویا فقط در این مدت
با این چشمان مات
... دیدن ادامه ››
خیره مانده ام
بر روی تصاویری از زندگی
پس من نگاه نکرهام حتا ...
با این چشمان باز
گویی که بسته اند چشمانم هنوز
در عین باز بودنشان
آه که چه سخت است دیدن برای من
و گاهی چه آسان برای نابینائی مادر زاد
به راستی دیدن را با ندیدن میشود آغاز کرد ؟
و این چشمان ابزار دیدن نیستند؟
به گمانم نیستند.
چون من ندیدم در عین داشتن
و او دید در عین نداشتن
ایراد کار کجاست؟
شاید در توفیقی اجباری
من چشم سر دارم او ندارد
و او چشم دل را یافته و درگیر سر نبوده از ابتدا
پس او چیزی دارد که من نجستمش هرگز
و اکنون میجویم چشم دل را
تا ببینم دیدن را
دیدنی حقیقی