گفتم : برای رسیدن به قُله ی آرزوها , دلِ تو را کم دارم
گفت : که پرواز کنی یا به زیر پا بُگذاری؟
گفتم : آغوشت را بر من بُگشای
که فتح دل تو
ایستادن بر قُله ی آرزوهاست
و بعد در حسرتِ یکدیگر , تا سَحر گریستیم
دَردِمان دوریِ دستهایمان بود از هم
وَ اَشکهایمان از حِصارهایِ نزدیک به یکدیگر .