مرثیه ای برای کتاب سوزی ها
خلاقیت و ارائه یه کار چندرسانه ای به قیمت نارضایتیِ تماشاچی؛
به اینکه از برخی اسامی تنها برای تبلیغ نمایش استفاده شده کاری ندارم؛
دیالوگ های کار به اندازه کافی برای تماشاگر سنگین هست، حالا ٨٠ نفر رو بین سه طبقه بالا و پایین میکِشَن و به مانند تماشای معرکه گیری ها همه دور بازیگرها جمع میشن.
جایی برای نشستن نیست و جز نفرات اول بقیه دائم میچرخن تا بتونن اَکت هارو ببینن.
در آخر چیزی که سهم ما شد: سردرد ناشی از نورهای صحنه، پا درد از ٧٠ دقیقه ایستادن، و گرگیجه که چی بود؟ چی شد؟؟
پ.ن. بابک حمیدیان چه کار خوب باشه چه بد همیشه خوش میدرخشه،
و جواد مولانیا یه سازی میزنه و یه آوازی میخونه که جالبه.