کاش همان اول فکرهایت را کرده بودی
تو که رفتنی بودی نباید تارهای خاطراتت را بر بالهای من می بستی
حالا که رفته ای
من دیگر پرواز نمیدانم
راه رفتن نمی دانم
فقط مانده این چند نفس
و خاطراتی که هر کدامشان شادترین روزهای زندگی من بود
من نگرانم
در این روزهای پر خاطره
روزی فراموشت کنم
آن وقت چه کسی برایت دعا کند؟
تمام این روزها
تمام دعاهایم
شادی تو بود
پس از من
چه کسی برای شادیت اشک خواهد ریخت؟