چهار ساعت؟!!!
بله، چهار ساعت زمان نمایش"بر اساس دوشس ملفی" بود که موفق شد چهار ساعت مرا بر صندلی میخکوب کند. در مورد این نمایش خیلی ها نوشته اند که فکر می کنم بهترین توصیف، از آن احمد پورنجاتی عزیز بود.
ولی دو چیز در این نمایش مرا با خود می برد؛ یکی موسیقی زیبای آن که کار معین رضایی راد بود با همراهی صدای تنور کم نظیر رها رضایی راد (این جوانان مرا به آینده ی این دیار امیدوار می کنند.) و دیگری صحنه ای بود که بی اختیار اشکم را سراریز کرد. کدام صحنه از این چهار ساعت؟
در صحنه ای مردی باردار، درد زایمان دارد و فریاد دردش، برخی تماشاگران را به خنده وامی دارد ولی مرا بدجور به گریه انداخت. قابله از راه می رسد و مرد را می چرخاند و می چرخاند تا ببیند چگونه می تواند او را بزایاند و می گوید: آخه بچه را از کجات در بیارم؟ (شلیک خنده تماشاگران).
بالاخره قابله به کمک مجمع دیوانگان و مجنونان، کودک را تکه تکه از شکم دریده شده ی مرد بیرون می کشند و سپس در دایره ی بسته ی مجنونان و تاریکی صحنه، تکه های کودک، به هم وصل می شود و صدای گریه ی کودکی کامل به گوش می رسد و اینجا، درست همون جاییست که گریستم و اشکم بند نمی آمد.
حرکت بر خلاف جریان اجتماع و عرف و طبیعت، حرکتی غیرممکن به نظر می رسد که فاعلش از نظر دیگران، فردیست غیر طبیعی که به جای حمایت، تکه تکه می
... دیدن ادامه ››
شود، خرد می شود، تحقیر می شود ولی ماندن، استقامت و اصرار بر کاری که به زعم فرد حامل درد و مرتکب، کاملا درست و به زعم دیگران کاملا غلط و غیرطبیعی است و عاقبت ماحصلی شیرین خواهد داشت و ناممکن، ممکن می شود و از آن درد، کودکی به دنیا می آید که گریه اش، نوید تولدی نو و آغازی دیگر است.
پ.ن: تا تمام نشده، بشتابید وگرنه نمایشی فکر شده را از دست خواهید داد.