"او" جریان سیال ذهن در مورد برخورد جامعه با تجاوز به کودکان رو خیلی عالی نمایش داد.
"به عقیده بنده نمایش "او" روند رسایی داشت ولی نه در نگاه اول. .
نگاه اول فقط پیچیدگیست، سر درگمی...ولی عجیب جذب کننده ست. همین که ذهن رو به چالش میکشه روح افرادی که مثل بنده عاشق معما هستند رو راضی میکنه.
ولی این داستان اصلا قصد نداشت مثل داستانهای "پوآرو" یک قاتل یا یک موضوع پلیسی و جنایی معمولی رو به نمایش بگذاره.
موضوع در مورد قتلهاییست که مثل قتل واقعی پیگیری نمی شوند و بازتابها و آثار نابهنجار اونها در سالهای بعد بوجود میاد.
تجاوز به کودکان در واقع یک جنایت با با درجه ی قتل هست که متاسفانه به دلیل زنده بودن قربانی، هیچکس اون رو مثل یک قتل واقعی پیگیری نمیکنه، شاید دلایل لودگی کردن بازپرسِ اول همین جدی نگرفتن موضوع باشه.
اون کارت و انبار و چرا رفتی و نیاز به کار، بنده رو یاد یکی از داستانهای چندوقت پیش میندازه...که دختری پیرمردی رو به قتل رسونده بود چون به گفته ی دختر، مرد میخواست به دختر تجاوز کنه ولی عده ای گفتند دختر خودش رفته بود درشرکت مرد و... هزاران قضاوت نابجای دیگه!
به هر صورت کودکانی که مورد
... دیدن ادامه ››
تجاوز قرار میگیرند در سنین بالاتر از همه چیز واهمه دارند و میترسند، دلشون میخواد داستان تجاوزشون رو برای کسی تعریف کنند، اما نمیتونن یکی از درونشون فریاد میزنه که نگو، خوب نیست، طرد میشی، محکوم میشی، و اگر تعریف کنند بیان موضوع عین شکنجه ست، هر سئوال از اونها به منزله له کردن انگشتان دستهاشونه.
تصاویر پرده اول همه واقعیات رو به ما نشون میدن: مرد همسایه شیر حمام رو درست کرد و رفت. همین. ولی دختر اون رو به شکل متجاوزش میبینه(در پرده های بعد). مرد همسایه متجاوز نیست، پدر متجاوز نیست، خانم خونه... هیچ کدوم متجاوز نیستند، ولی کی میتونه این رو به اون قربانی تجاوز که حالا بزرگ شده حالی کنه؟ همه رو به یک شکل میبینه، حتی بازپرس رو!
هراس و ترس رهاش نمیکنه. از همه چیز میترسه و بخاطر بی پناهی به تمام مقدسات بی اعتقاد میشه و به همه قوانین تف میکنه تا جدی گرفته بشه، اما یاغی به نظر میاد. موزیک و ترانه ها همه و همه نادیده گرفتن اون قربانیه.
اون آدم سردرگمه نمیدونه در دفاع از خودش در برابر همه باید به موجودی عبوث تبدیل بشه (دختر خدمتکار) یا جامعه اون رو فقط بخاطر روابط نامتعارف میخواد و اون هم باید تن بده (دختر در حمام) و غم پذیرش این موضوع رو با مخدر تسکین بده؟؟ شاید هم باید خودش رو به متجاوز تحمیل کنه و باهاش ازدواج کنه تا مثل آیینه دق روبروش باشه!! ولی موضوع اینه که اون وجود داره. کفشهاش مثل ردپایی همیشه جلوی چشم ماست. چون روزگاری از کنار ما عبور کرده و نادیده گرفته شده.
جامعه ما هرروز درحال تولید مثل است، ولی هدفی از تولید مثل نداره، مثل پرورش کرم ابریشم و پروانه شدن، ولی درنهایت اونها رو خشک شده در قابهای روی دیوار بدون هیچ هدف درستی نگهداری میکنه و خودش هم از بیان کارگاه تولیدمثل ناقص خودش خجالت زده ست.
دختر در حمام و دختر خدمتکار و دختر روبروی بازپرس واقعی یکی نیستند. ولی همه یک کودکی مشترک داشتند، (سردرگمی معنی they در همین است. یک اتفاق و چندین سرنوشت ناگوار مختلف) کودکی که اون مرد متجاوز بهش نگاه شیزوفرنی وار داده، تا جایی که بچه از لباس اون روز خودش بیزار بود -در یکی از کشورها از لباسی که قربانیان تجاوز که در لحظه جنایت به تن داشتند نمایشگاه زده بودند و چقدر دردناک بود-!
در نهایت قربانی تجاوز خودش رو میکُشه تا روح زخمی خودش رو رها کنه چون نمیتونه در جامعه صدای خودش رو به گوش کسی برسونه(قطع بودن تلفن).
و اون شماره روی کارت قرمز... کارت قرمز اخطار بدی ست. شاید آخرین کارتی که یک بچه، زن، مرد دریافت میکنه و بعد از اون از جامعه جدا میشه...