«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواریاست برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفتوگو درباره زمینههای علاقهمندی مشترک، خبررسانی برنامههای جالب به همدیگر و پیشنهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال
به سیستم وارد شوید
و من آنقدر دوستت دارم
که فراموش می کنم
زندگی
با بلعیدن زندگان است تنها که ادامه دارد.
از: ملاح خیابان ها/ شمس لنگرودی
گفتی می آیی
و یاد اخبار هواشناسی افتادم
که لذت باران های بی هنگام را می برد
گفتی می آیی
... و یاد تمام روزهایی افتادم
که بیهوده چتر برداشته بودم
از: لیلا کردبچه/صدایم را از پرنده های مرده پس بگیر
جز روزگار من
همه چیز را سفید کرده برف.
از: شمس لنگرودی
این بوی توست
مچاله میان نوشته ها و کاغذ های من
از تو
خاطره ای کهنه مانده است
که تازه نخواهد شد،
... برای من،
که مه آلود
روبروی آیینه ایستاده ام
و بی که بخواهم
هر بار
اتوبوسی با مسافرانش
از میان شعر هایم رد می شود
نه، نمی خواهم
از تو نوشتن
شعر هایم را بد عادت کرده است
هر بار خیال می کنم
تو از پیاده رو گذشته ای
و بویت را
دیوار ها نفس کشیده اند
از: هاجر فرهادی، مشتی سنگ میان سطر ها
و آنچه که روزش می خوانیم
شکل دیگر تاریکی است
که از بستر برخاسته
در پیراهن خوابش راه می رود.
از: شمس لنگرودی
صندوقچه قدیمی ات را نگرد
حتی اگر بهار
حتی اگر شکوفه در پس دیوار های تار
گم شود
مهربانی و زیبایی
... گم نخواهد شد.
شب هر چه تاریک تر
ستارگان روشن تر
از: گروس عبدالملکیان
درخت کوچک من به باد عاشق بود
به باد بی سامان
کجاست خانه باد؟
کجاست خانه ی باد؟
از: فروغ
رویای تو به اندازه عمق قهقرای من طولانی است و من ناباورانه به خواب رفته ام پشت پلک های باز ابدیت!
سلااااااااااااااااااااااااام هم دیواری های عزیز!
از: هیچ کس!