در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال مهدی جعفری | دیوار
S3 > com/org | (HTTPS) 78.157.41.91 : 04:51:03
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
در نوفِل لوشاتو قدم میزدم.به کوچه ی زیبا رسیدم و گفتم بروم در حیاط ارغنون کمی بنشینم که فهمیدم اجرایی قرار است تا یک ربع دیگر شروع شود .برایم جذاب شد وبه تماشای اجرا نشستم ‌.مونولوگی بود از مونولوگ های جشنواره مونولیو .به صورت اتفاقی وارد تجربیات ذهنی و عینیِ آدمی شدم که بسیار برایم قابل درک بود.حضورِ خودم را در میان صدا و طرح هایی که اجراگر میکشید .لحظه ای در تهرانِ سال ۵۵ و لحظه ای در تهرانِ ۱۰ روز پیش میدیدم.از مکانی به مکانِ دیگر گریزان بودم.اتمسفرِ زنده ای در من ایجاد شده بود. و اجراگر مرا هر جا که میخواست میبرد.دیگر به چیزی جز یک انسان و لحظه های شاعرانه اش فکر نمیکردم.
واماچند کلمه نقد:
-(۱)اجراگرِ عزیزِ این کار ،که امیدوارم این متن را بخوانی باید به تو بگویم که تو وقتی خاطره ای را تعریف میکنی و یا خاطره ای را ارجاع میدهی به یک نفر که در حالِ حاضر در سالُن است مخاطبان دیگَرَت را که حالا برایشان یک فضای صمیمی ایجاد کرده ای برای لحظه ای هر چند کوتاه از دست میدهی.به نظرِ بنده کلاً این کار،( که چند باری هم با آن مواجه شده ام )
،چندان در حوزه ی ارتباطت با مخاطب جواب ... دیدن ادامه ›› نمیدهد.

-(۲)تا آنجا که بنده اطلاعاتِ کمی از اجرا هایی که در آن ها مفهوم اجرا یا پرفورمنس و پرفورمِر اهمیت دارد؛دارم، این گونه برداشت کرده ام که پرفورمِر با قاطعیت مانند یک طراحِ تجسمی برای مثال خطی را میکشد و آنرا به جریان در می اورد .و یا مثلِ یک طراح صنعتی که کُلیتِ یک اسکیس را میکشد.
شُما لازم نبود که کار هایی را که شرایطِ اجرا بر شما حاکم میکرد را اصلاح میکردید.میگذاشتید با اِتِّفاقِ مَحض روبرو باشیم .اصلاح آن زیاد در حوزه ی کاری که شما میکردید نبود.امیدوارم متوجه شده باشید که کجا را میگویم.
و در کُل لذت بردم و خوشحال شدم که راهم به خیابان نوفِل لوشاتو اُفتاد.
نمایش ِ(( صد در صد)) به نویسندگی مارکس لوید، از مَتنِ خوب و جداً قابل اهمیتی برخوردار است .متنی که من را واردِ جهانی کرد که قبلا با خواندن متنِ اتاق ورونیکا اثر آیرا لِوین با آن مواجه شدم و قبل تر آن را در دنیای پینتر ،دیده بودم. اما در مورد طراحی ها، طراحیِ صحنه و ،طراحیِ لباس. به نظر بنده که بسیار از جهانِ متن دور بود. و در روندِ فُرم ِ متن کارش را انجام نمیداد، انتخابِ اشتباه ِ سالن هم بی تاثیر نبود.لحظه های متن در آمده بود که تمرین مداوم گروه را میرساند.و از ایده های کارگردانی چندانی هم برخوردار نبود. بنده با یک متن بسیار خوب طرف بودم که معمولی و در حد توان به اجرا در آمده بود .بازیِ ستاره پسیانی در نقشِ الیزابِت قابل قبول بود.اما با هوتنِ شکیبا در نقشِ مایکِل از لحاظ فیزیکِ بازیگریش در این کار ارتباط برقرار نمیکردم، اگرچه از عهده ی نقش برآمده بود.
.ایده ی رورانس هم ایده ی جذاب و البته گول زننده ای بود .که قطعا هوش کارگردان را میرساند و در روندِ اجرا بود.که لحظه های آخر ضربه ی گیج‌کننده ایست بر مخاطبی که میخواهد فکر کند.کار ریتم خوبی دارد. و درکُل تقریبا راضی کننده است.و در آخر نمیتوان از خلاقیت شِگَرف و آنچنانیِ گروهِ اجرایی حرفی زد.اما منظم وبه قول ِ معروف (شُسته رُفته) به اجرا در آمد. نباید از ترجمه ی خوبِ وحیدِ رهبانی نیز غافِل شُد.
چگونه میشود کلمه به حرکت در بیاید؟ و تو فکر کنی که واژه هایی که استفاده میکنی به معنای عینیت واژه در برابر تو بخندند ، گریه کنند. و صدای نفس هایشان را بشنوی . صدای نفس های فعل هایی که در طول شبانه روز صرف میشوند ،و کلمه ها با چشمهایی که پیدا میکنند به تو زل بزنند. کلمه هایی که به دلیل مستعمل شدن زیادشان در فضا زیر چشمهایشان گود افتاده. .
به نظر من با دیدن فعل این اتفاق می افتد....