مقدمات
• چرا ( رفتار گرایی در بستر ابزورد) ؟
• آیا رفتار گرایی به نوعی رفتن به مکتب ابزورد محسوب میگردد؟
• آیا رفتار گرایی ریشه در فلسفه پیدایش ابزورد دارد؟
• نقش کلمه ی ابزورد در این نوشته و در این تیتر چیست؟
• چگونه متونی زیر مجموعه قابلیت و پتانسیل تولید در این شیوه را دارا هستند؟
آیا میتوان آقار دیگری که صرفا در مکتب ابزوزد موجودیتشان تعریفف میشود را دارای استحقاق برای حضور در این شیوه دانست؟
چرا ( رفتار گرایی در بستر ابزورد) ؟
وقتی در کلاسهای آموزشی میخواهم مبانی و مولفه های تشخیص مکاتب را به هنرجوهای جوانم بگویم از آنجا
... دیدن ادامه ››
که هنوز خرد و کودک و خام هستند و ادراک الفاظی اینگونه برایشان ثقیل است و از طرفی ضرورت این شناخت ( گرچه اندک) در آنها بسیار احساس میشود که بتوانند قابلیت های خود را درست به کار بگیرند تلاشم بر این است که کارکرد های این عناوین را هم برای آنها شرح دهم . به طور مثال وقتی مشخصا به همین مکتب یعنی ابزوردیته میرسم برایشان شرح درام گونه ایی از دلایل متولد شدن این نوع نگرش به دنیا را میگویم . شرایط سیاسی و اجتماعی خاصی موجب ایجان یک نوع نگاه و نگرش میشود . کنش ها به جهان پیرامون و واکنش های چهان پیرامون به آن کنشها که خود کنشهای وارداتی به دنیای انسانی هستند دستخوش دگردیسی و تغییر میشوند . تفکرات ، نگاه ها ، حتی احساسات متاثر از این روند رنسانس گونه هستند . دیگر نه انتظار و نه هجران و نه عشق یا خشم یا حسد و یا هیچکدام از خصایص انسانی که تعریف اجتماعی می یابند حال و حالت ماقبل از آن پدیده اجتماعی را ندارند . مکتب در اصطلاح مصطلح هنری اش شکل گرفته است این به این معنیست که طیف عامه و خاص مردم و مخاطبین هنر به طور خاص سلیقه ی متفاوتی پیدا کرده اند و هنرمندان که هم منتشر کننده ی افکار هستند هم افکار ساز و ایجاد کننده موج های فلسفی و ایدئولوژیک هم در راستای همین رنسانس فکری و دگردیسی اندیشه تولیداتی به بازار عرضه میکنند که این موج جدید را به نظم در آرد . حال نظریه ها و تئوری های گوناگون در باب گسترش اندیشه به سوی قائی و مدینه ی فاضله ی ان بستر اندیشه مطرح میشوند و برای دفاع از یک تئوری یا رد یک تئوری آثار مختلفی در زمینه های مختلف هنری خلق میشوند . نقاشی نقش زنگین خودش را ایفا می کند . موسیقی تئاتر هنرهای تجسمی درام نویسی و ادبیات نمایشی و شعر و همه و همه برای این گسترش سعی در پیشی گرفتن از یکدیگر دارند و این تخلیه ی روانی منتهیست به کلاسه بندی یک دوره از زندگی مردم در یک قالب ( ایسم) که همیشه هم همین روال بوده . یعنی موضوعی که بیشتر اجتماعیست بدعتی را در اندیشیدن ایجاد کرده این موضوعات آنقدر کلان هستند که آحاد عامه و خاصه نا خود آگاه در مسیر این طغیان سیال قرار میگیرند ( جنگ ها ی تاریخی ، بیماری های اپیدمی و مرگبار، رکود یا رونق جهانی در اقتصاد ، علم یا فن آوری ) انسانهای برجسته خط و مشئ و شیوه نامه ی خاص خود را برای رسیدن به واژه ی محصول تبیین میکنند ، تاکتیک های رسیدن به یک مخلوق طراحی میشوند و تکنیک های جاری در آن تاکتیک ها به نظم در می آیند و محصولات در این مکاتب دارای مولفه های قابل رویت میگردند که این مولفه ها به محصولات کارکرد هایی را هدیه می کنند ما به ازای سجلد یا شناسنامه . ما با دیدن این مولفه ها یا شنیدن آن ها و یا خوانش آنها میتوانیم آن آثار را در زمره ی تولیدات یک نگاه فکری اجتماعی و متعلق به دوره ی سیاسی و اقتصادی و تاریخی خاصی بنامیم.
خوشبختانه با رصد در فیلم های تولیدات هنرمندان شاخص هر نوع هنری در دنیا و بیش از دیگران هنر تئاتر میبینیم که شناسه ها و مولفه های ساختار ها در آثار آنها به عنوان ( راه کاری متفاوت و موثر) برای انتقال مفاهیم به کار رفته است.
درامی میخوانیم که در آن و ترکیب بندی آن علاوه بر ساختار های واقع گرایانه اعم از ادمها و چه و چه در لحظاتی وقایعی رخ میدهند که قهرمان قصه گویی خود را در موقعیت جدیدی می یابد در این موقعیت جدید نمیتواند واکنش های مرسوم در آدمهای معاصر خود را بروز دهد . چه میکند؟ واکنش او با توجه به موازات هم بودن آنچه او را به واکنش دیگرگونه واداشته است با برجه خاصی از تاریخ از جنس رفتارهایی میشود که در آن برهه تاریخی در بین انسانها حکومت میکرده . پس ورود به مکتبی دیگر لاجرم میشود حال کارگردان آن درام برای این قسمت از درامش اندیشه های طراحان خودرا درگیر میکند ( نور دکور آکسوسوار موسیقی میزانسن ها ) تلفیق صورت گرفته است پس دیگر آن حرارت و تعصب لازمه ی گذشتگان در حفظ ساختار لزومی ندارد بلکه زیباشناسی چشم نواز نوین و انتقال مفاهیم با رویکردی متفاوت دستورالعمل گروه تولیدی قرار میگیرد .
در ادامه ی این روند که گاهی در یک اثر نمایشی میتوان رد پای ورود کارگردان به دو یا سه مکتب را هم مشاهده کرد به جمله ی طلایی ایی میرسیم که (( مکاتب دستورالعمل های مکتوب برای داشتن دنیای بهتر هستند و در خدمت جوامع انسانی و هر نوع نگاه دیگر به مکاتب در اختیار مکتب قرار دادن انسان است ))
معتقدم امروزه پا از این هم فرا تر رفته است . دوست فرهیخته ی من عالیجناب صالح خواجه مثال زیبایی برای تعریف ابزوردیته داشتند که آن را بارها برای دیگران گفته ام. وقتی مواجه هستیم با کسانی که بر حسب تعریف لغت نامه ایی هنوز هم ابزورد را پوچ انگاری میدانند حتی در فضای مجازی آن را با نهلیسم هم راستا میبینند و چه و چه ایشان میگویند (( گوشی موبایل برای ارتباط تلفنی ساخته شده است و رسالت آن این است که شما با کسی تلفنی گفتگو کنید اما امروزه میبینیم با آن بازی میکنند ، عکس میگیرند ، طراحی میکنند ؤ فیلم سازی میکنند و تدوین ، نقاشی میکنند ، موسیقی میسازند و طراحی میکنند و تنظیم آهنگ حتی این اگر استفاده ی ابزورد از این تکنولوژی نیست پس چیست؟)) من به هنر آموزان میگویم شما شانه ی دانه درشتی دارید و میتوانید با آن موهایتان را شانه کنید ناگهان قسمتی از آرنج یا کمرتان دچار خارش میود با همان شانه آن نقطه را می خارانید یا حشره ایی را به عنوان مزاحم دک میکنید در حالی که کارکرد قطعی و حقیقی آن شانه هنوز شانه کردن موهاست این نوع استفاده و این نوع کارکرد سخت افزاری همان استفاده از یک ساختار دیگر در یک ساختار دیگر است . حال برسیم به رویکرد اینگونه در دنیای تئاتر
در همین اندک که عرضه شده است بگویم برای بازگشت ناگهانی به بحث اصلی که معتقدم اولین شرط این که طراحی اجرایی برای یک اثر مکتوب و ادبیات نمایشی در راستای رفتار گرایی قابل حضم باشد این است آن اثر بستر ورود به این شیوه اجرایی را با دیالوگ های درگیر و طولانی و مونولوگ های بلند فراهم آورده باشد.
تابلو های طولانی و مطول در اجرا با مشکل تحمل پذیری مخاطب رو برو هستند . غالب اجراهایی که از آثاری این چنین دیده ام بازخورد ابتدایی مخاطبین نوعی کسالت از باب ازدیاد دیالوگ ها بوده به نحوی که قشر غالب ترجیح میدهند به حای شنیدن ببینند و روایت را درک کنند این انتاجی بر اساس آمار و پژوهش نیست بلکه مشاهدات عینی کارگردانیست که نمیخواهد در گیر و واگیر مشکلات عدیده تولید در دوره معاصر مخاطب گریز باشد و نمیتواند به احساسات مخاطبین ایی که برای اندیشیدن و ودر معرض اندیشه ی دیگران و رصد زوایای گوناگون نگاه به کنش های ثابت بی قرار هستند بی تفاوت باشد
این ( تولید هنر تئاتر) سوای اینکه لذت خلق و انتشار عقیده و ایده و خدمت فرهنگی و لذت ترمیم بافت های مختلف اجتماعی و پرداخت سهم برای این ترمیم را دارد یک مارکتینگ است و اگر اینگونه یعنی صنعتی به آن نگاه شود سلیقه ی عموم مخاطبین که بازار هدف این صنعت هستند مهم تر جلوه میکند. چرا که معتقدم تئاتر با مخاطب معنی پیدا میکند . و رضایت مخاطب به معنی توفق یک پروژه است . دوره ی اینکه همکاران من ابراز و ارائه دغدغه های شخصی را مقدم بر پاسداشت مخاطب عام میکردند گذشته است و تئاتر امروز چون فارغ و دور از حمایت است باید خودش خودش را ساپورت و حمایت کند باید مخاطب را جلب کرد و دغدغه های اندیشه را هم به آن ها تقئیم کرد باید تلاش کرد آنچه مخاطب را در سالن نگاه میدارد تقدیمش گردد و کنار آن آنچه خالق اثر هم مهم میشمارد و به سبب همان اقدام به خلق کرده است منتقل شود. در مدینه فاضله ایی که این روز ها کمتر میبینیم : تئاتر هم گیشه خوبی دارد هم نقد خوبی بر جهان پیرامونش لذا پرسش بعدی را مرور میکنیم