دفعتا آسمان بارید و چشم های من
یادداشتی برای نمایش
کبوتری ناگهان
هر چه بر چشم های این تاریخ سُرمه بکشیم، بازهم رد پای دادی که بر زنان عصرهای مختلف رفته پیداست. گاهی به بهانه ی فرزند، گاهی به حکم قوانین الهی و گاهی به حکم جبر.
این گاهی ها تا هنگامه ی نا آگاهی ها ادامه دارد. دختران نسل های قبل، در تاریکیِ داناگری محبوس بوده اند و امروز نیز، فضاهای مجازی، میله های قفسی شده اند تا روشنا بر آن ها نتابد.
پرده هایی سپید که در لابه لای تیرگیِ آزادی بر چشم های اندیشه یِ ایشان کشیده شده بود.
بارانی
... دیدن ادامه ››
که هیچ اندوهی را نشست و باغی که به هیچ شکوفه ریزی ننشست.
انگار زنان حاضر در این قاب، نماینده ی بغضِ فروخورده ی تمامی زنان از ابتدا تا کنون بودند. زنانی که در شناخت زنانگیِ خویش-همیشه به عمد- از حرکت به سوی کمال بازداشته شده اند.
چه اندوه سترگی در سویه های این نمایش موج میزد.
رقصی سرخ و خونین که انتها را معنا بخشید. دخترکانی که خویشتنِ خویش را بازآفرینی کردند و به جامعه ی پیرامونی خود، دوباره یادآور شدند که زن زایشگاهی مطلق نیست.
زن مامنی برای بالندگی و پروریدنِ روحِ جامعه ست.
و ای کاش زنان جامعه ی امروزم، به دیدار این بِزَنگاه فرهنگی در تالار فخرالدین اسعد گرگانی می نشستند که به زبان هنر والای نمایش آراستگی یافته بود.
جناب رضا جان مولودی عزیز، تیم محترم کارگردانی، بازیگران جوان و پویا و تمام عوامل محترم نمایش کبوتری ناگهان
خدا قوت که در این شب های پایان سال، به جامعه ی حاضر و مدعی خود گوشزد کردید که فرهنگ و هنر می توانند آگاهی و آرامش را همچون هوایی معطر و پاک، انتشار دهند.
شور و شعورتان را ارج می نهم.
عشق
حالی ست که جبریل بر آن نیست امین
ارادتمدار حسین ضمیری
شب چهارشنبه سوری سال ۱۴۰۰ خورشیدی