نگاه نمی کرد که...گرده افشانی می کرد.
دیدی یه مواقعی یه اتفاق خیلی بد (که تازه مقصر این اتفاق هم باشی)که واست می افته تمام اتفاق های قبل و بعد او واقعه و حتی خیلی قبل ترش یک لحظه میان توی ذهنت و هربار با تکرار خود اون اتفاق تو ذهنت محو می شن و هی میان باز ، اینقدر که زیر بار این فشار می خوای تخم بزاری و بشینی رو تخمت . .
اینم نظر من در مورد این کار : ) متن کار فوقالعاده و بی نظیر البته به نظر من. .