در آن هنگام صدای آه و ناله شنیده شد، جیغهای کوچکی که اول خفه بود، صداهایی که شبیه به کلمات بود، صداهایی که قرار بود کلمات باشد، اما معنایشان با اوج گیری تدریجی نامفهوم شد و به فریاد و ناله و سرانجام نفس نفس سنگین و خرناس تبدیل گشت.
شخصی از انتهای بخش اعتراض کرد: خوکند، مثل خوکند.
خوک نبودند، فقط مرد کور و زن کوری بودند که چه بسا جز این چیز دیگری درباره هم نمی دانستند.
کوری
ژوزه ساراماگو
ترجمه مینو مشیری