در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | طیبه محسنی درباره نمایش مرداب روی بام: آیا رزیتا احمق بود؟ به نظرم رسید بسیاری از دوستان مخصوصا در پی نقد
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 10:47:11
آیا رزیتا احمق بود؟

به نظرم رسید بسیاری از دوستان مخصوصا در پی نقد زیبای خانم ثانی "عاقلانه نبودن" رفتار رزیتا را بصورت پیش فرض پذیرفته اند و در کم و کیف زوایای دیگر اثر بحث می کنند و من از این پیش فرض، متاسف شدم.
ابتدا اجازه میگرم که به جای " عاشق" از لغت "خانواده" استفاده کنم. ساده انگارانه ترین حالت این است که فرض کنیم این عشق منجر به ازدواج شده بود.
داستانهای بسیاری به زندگی یک سرباز یا اسیر پرداخته است که با آرزوی خانواده روزگار میگذراند و پس از رسیدن به خانه"پشت در" می ماند!
نمیتوانم تحمل نکردن اسارت، مفقود الاثر شدن یا حتی بیماری های شدید را به عنوان یک "نامردی" سرزنش کنم. فقط آرزو می کنم در برابر چنین آزمون هولناکی قرار نگیرم.
متاسفانه دوری، جنگ، اسارت، مفقودالاثر بودن، زندان ، قطع عضو، کوری، جنون، سرطان و ... حقایق تلخی است که اتفاقا ایران هم به شدت با آن مواجه ... دیدن ادامه ›› بوده است.
این که راه "عاقلانه" چیست را نمی دانم.
برای اینکه در دنیای واقعی سخن گفته باشم خانواده ٤٢ هزار نفر اسیر جنگ را در نظر بگیریم.در این جمعیت انبوه فکر میکنم هر گونه حالتی وجود داشته است.
زنانی که بلافاصله جدا شده اند و رسما با شخص دیگری ازدواج کرده اند.
کسانی که بطور غیر رسمی با شخص یا اشخاص دیگری ازدواج کرده اند.
کسانی که چند ماه یا سال صبر کرده اند و سپس از لحاظ عاطفی با خانواده خود قطع رابطه کرده اند.
کسانی که سالها انتظار کشیده اند و بعد از بازگشت عزیزشان فهمیده اند زندگی با رویای یک "خانواده سالم" شیرین تراز زندگی با "خانواده" ای است که در اثر درد و ضجرش به موجودی غیر قابل تحمل تبدیل شده.
و نهایتا شاید کسانی هم باشند که پس از انتظار طعم خوشبختی را چشیده باشند.
من راه " عاقلانه" ای در این بین نمی بینم.

در خصوص "کنش" رزیتا نیز نمیدانم چه می توان گفت.
آیا حق داریم روی مبل اتاقمان بنشینیم و خانواده زندانیان عقیدتی را بخاطر اینکه آنها هم زندانی نیستند سرزنش کنیم؟
آیا آنها نمی توانند هم عاشق عزیزشان باشند و هم از فعالیت سیاسی بترسند؟ یا اصلا دلشان نخواهد وارد این مسیر بشوند؟
رزیتا عاشق پدرو است. پدرو اسیر می شود اما به طور مرتب برایش نامه های عاشقانه می نویسد و احتمالا پدرو در خیالش تمام شادی های دنیا را به شکل رزیتا می بیند. رزیتا همراه عمه اش در کارهای باغ کمک می کند و زندگی اجتماعی و اقتصادی خود را دارد. اما غمگین و منتظر است.
کنش مورد انتظار از رزیتا چیست؟
مبارز سیاسی شدن و نترسیدن از مرگ؟
ازدواج کردن؟
غمگین نبودن؟
نمی شود رزیتا را سرمشق قرار داد( مخصوصا با خودکشی تدریجی اش پس از مرگ پدرو)
اما احمق دانستن او ظلم است به خانواده تمام اسیران و حتی بیماران که سالها تلاش کرده اند تا عزیزشان برای زنده بودن بهانه ای داشته باشد!
من هم واقعن متأسف شدم
البته نه از زاویه دیدی که شما به اسیران و بیماران داشتید
بلکه که از اینکه در جهانی زندگی می کنم که انتظار کشیدن برای کسی که دوستش داری کاری احمقانه است
و به قول شما دوستان متفق القول راجع به کم و کیف قضیه بحث می کنند
۲۴ فروردین ۱۳۹۳
این چه فرمایش یه. ان شاء ا... تئاتر بعدی در کنار همه دوستان باشیم.
۲۵ فروردین ۱۳۹۳
خانم محسنی گرامی،،،، با توجه به نوشتتون و سوالتون در ابتدای نوشته یک پیشنهاد دارم.....فکر کنم براتون جالب باشه نوشته آقای حفیظی رو روی دیوار بخونید به همراه نظراتی که به دنبالش آمده..... چالشی است بین قهرمان سازی و ابله سازی از یک شخصیت
۲۷ فروردین ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید