«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواریاست برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفتوگو درباره زمینههای علاقهمندی مشترک، خبررسانی برنامههای جالب به همدیگر و پیشنهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال
به سیستم وارد شوید
نکته ای هست که مایلم نظر دوستان صاحب نظر را در مورد آن بدانم: در جایگاه تماشاگر تا چه حد مجازیم خواسته های خود را در محتوا و فرم نمایش جست و جو کنیم؟ آیا نباید هر اثر را در دنیای خود آن اثر و با در نظر گرفتن تمامی مقتضیات آن دید؟ آیا حق داریم اگر بگوییم چرا کوهستانی طراحی صحنه آنچنانی ندارد؟ یا غنی زاده طراحی صحنه اش اینقدر پر زرق و برق است؟ یا ثمینی فلان قصه را چرا گفت؟ یا زبان چرمشیر چرا اینطور است؟ یا گوران از ابزارآلاتی که من میپسندم استفاده نکرده؟ یا زن داستان عاشق پیشه است و زندگیش وابسته به مرد داستان.... پس همه اینها نشانه وجود ایراد در اثر است؟ از سوی دیگر، ربط فرم و محتوا را در این مبحث چه میکنیم؟ کارگردان هنگام گزینش اثر فرم را در ذهن تجسم میکند و در نهایت، به خلق اثری "نمایشی" میرسد که نمیتوان فرم و محتوای آن را جدا از هم نقد کرد. اگر داستان مرداب داستان دیگری بود اجرای این فرم را برنمیتابید و اگر فرم دیگری انتخاب میشد این داستان در آن جای نداشت. واقعاً درست است که جامعه ایده آل آن است که همه زنان و مردان متکی به خود باشند و لاغیر، شاید جامعه ایده آل برای بعضی از ما آن باشد که هیچ عشقی در آن تا ابد دوام نیاورد و عاشق در نهایت عاقلانه دست از معشوق بشوید و چه زن باشد و چه مرد بگوید من شخصیتی مستقلم و بی نیاز از دیگری. اما به واقع دنیای ما این گونه است؟ زنان و مردان ما همه اینچنین اند؟ اگر هم این چنین است، آیا زنان و مردان دیگری که این چنین نیستند نباید قصه هایی از آن خود داشته باشند؟ آیا هنرمند موظف است دیدگاه خود را بیان کند یا دیدگاه تک تک مخاطبان را؟
اگر میخواهید یک کارگردانی عالی را که سرشار از ایده های ناب و دیدنی ست شاهد باشید مرداب روی بام را توصیه میکنم. این نمایش چندلایه و از نظر بصری بسیار جذاب برای من که دانشجوی تئاترم مثل جلسه ای آموزشی بود. طراحی صحنه، بازیهای بسیار خوب، مخصوصاً بازی پانته آ پناهیها و بهناز جعفری و اجرای زنده ویولون را خیلی دوست داشتم. منتظر کارهای بعدی این گروه هستم.