دلم خیلی پره؛ ولی میخوام فقط از حرکت مدیران سینما پردیس ملت بگم! برای فیلم عصبانی نیستم!
سانس فیلم ساعت 7 بود، مردم از 8 صبح اومده بودن. من خودم قبل 4 عصر رسیدم، ده تا بیشتر برگه زده بودن روی در و دیوار که امروز بلیط نخواهیم فروخت! (تصور اینکه سانس های قبلی با سالن خالی اکران رفته بودن از عقل به دور و به واقعیت نزدیک بود!)
اعتراض کردیم که سالن خالی باشه و این 200-300 نفر بیرون الاف بمونن بیرون؟! نماینده ارشاد هم اونجا بود و میگفت "این فیلم متقاضی زیاد داره و سالن خالی نخواهد ماند، حق فروش روی زمین رو هم نداریم که اگه خدای نکرده زلزله بشه، سیل بیاد، آتیش سوزی رخ بده خطرناکه بلیط روی زمین بفروشیم!" یعنی استدلالشون منو ترکوند؛ یهویی بعد 10 روز یاد این خطرات احتمالی افتادن!
آخرش ما قول گرفتیم که صندلی خالی نمونه چرا که شاید احیانا یه نفر نتونست بیاد، صندلی ها رو بفروشن به مردم!
حالا ترفند اساتید چی بود! تمام کارمندها، کارگرها، دوست و آشنا، و حتی نظافتچی های خود سینما رو اوردن فرستادن توی سالن، که صندلی خالی نمونه! و بدین ترتیب دریافت ها و شنیده های من حاکی از این بود که 10-20 تا بلیط فروخته بودن و گفته بودن سالن پر شده!
پ.ن: جلوی ورودی سالن تمام عزت و شخصیتم رو زیر پا گذاشتم و به چند نفری رو زدم که اگه بلیط اضافه دارن ما رو هم ببرن با خود! از اولی که اومدم
... دیدن ادامه ››
توی صف دلم روشن بود که میرم تو! وقتی به یک خانمی رو زدم و گفت نه متأسفانه بلیط ندارم، یه آقایی از اون ور صدام کرد، منم رفتم طرفش گفت دوتا بلیط دارم!!! ما هم از خدا خواسته بلیطها رو ازش گرفتیم (دیگری رو دادم به یه دوست داخل صفی!) بنده خدا هرچی گفتم "چقدر تقدیم کنم؟" گفت "قابل شما رو نداره!"
در آخر عصبانی نیستم رو دیدم، و خیلی راضیم، اما توی سینما یاد همه اون بندگان خدایی بودم که تو صف در کنارشون بودیم!
پ.ن 2: بعد فیلم رفتم از یه کارگر پرسیدم "اونایی که بلیط گیرشون نیومد چیکار کردن؟" گفت "تا نیم ساعت، 40 دقیقه وایستادن دیدن خبری نیست، رفتن!" گفتم "شما هم توی سینما بودی؟" گفت "آره بودم، یه خورده وایستادم دیدم چرته زدم بیرون!"