دمشق من
دمشق مو مشکی
معشوقه ی هرگز ندیده ام
سرخاب غبار و خون را برای دلبری از کدام جوان شرافتمند بر لبانت کشیده ای..؟
زیبای عربی که سرمه ی بیابانی چشمانت با اغوای هیچ دختر اسلاوی و حیای هیچ دختر ترکمنی به قیاس نیآید ..
دیگر نزار قبانی رقیب عشقی ام پیدایش نیست که تو را افسون کند
بیا اندکی برای هم باشیم
آخر ماه به مراکش نزد خواهرت برویم
مادرم رازیانه می آورد...برای درد دل هایمان خوب است..
در دهی میمانیم
صبح ها در کنار جاده زیتون و
... دیدن ادامه ››
نان میفروشیم
عصر ها ام کلثوم ملکه مان میشود و عود و رباب دخترانمان
و شراب فرزندی ناخلف...
از کودکی ها میگوییم
که آواز شاعران مدیترانه همه نسوخته است.
م.ش
مرداد 92