جمعه شب فیلم را دیدم. من را کاملا به سالهای اول دانشگاه برد.دوران آسیب پذیری. عکس العملهای نازنین تا حدودی قابل در ک بود. او که از 90 کیلومتر دورتر با رتبه 15 به دانشگاه آمده بود که پزشکی بخواند، آنقدر آگاه بود تا نامه ای که مال او نیست را زمان تحویل از پستچی با تردید امضا کند. اما از یک دختر 18 ساله دور از خانواده در حالی که چند روز هم مهمان دوستانش در خوابگاه بوده ، بعید نبود که بدون تامل، روی خوش ، جایی برای خواب و یا حتی زندگی آزاد سحر را نپذیرد و از آن استقبال نکند. و از محیط دورهمی عده ای جوان تهرانی که به نظر بی آزار هم می رسیدند لذت ببرد. اما با شروع دعوا شخصیت دخترک زیر سوال می رود. البته که تنهایی و دوری از خانواده گاهی اوقات انسان را به خصوص در این سن تاکید می کنم در این سن بسیار شکننده می کند. و تصمیمهایی که در آن دوران اتخاذ می شوند بعدها اصلا قابل توجیه نیستند. با ادامه فیلم و به زندان افتادن سحر، نازینین به عنوان یک دوست تمام تلاشش را برای رهایی او می کند. باز هم با توجه به تعهد و اهمیتی که جوانها در این دوره سنی برای دوستی قائل هستند. اما پیچیدگی ها و سوالها هم همزمان شروع می شوند. بالاخره سحر با زارعی در رابطه بوده است یا با پسر زارعی؟ چرا در اولین دیدار زارعی با نازنین، به این نکته اشاره می شود که پول های قرض داده شده به سحر به خاطر بچه زارعی بوده است؟ خانواده سحر و یا نازنین کجا هستند؟ نازنین در صحنه آخر چرا به بازار برگشته است؟ علت صحنه های اعتراض دانشگاهی چه بود؟ فضای باز دانشگاه را نشان می دهند؟
و اما تمام مدت وقتی که نازنین گرفتار شده بود به این امید بودم که شاید دانشگاهی که نازنین به عنوان یکی از نفرات برتر کنکور با هزار امید و آروز به آن راه یافته از این بچه حمایت کند. ولی زهی خیال باطل.
این فیلم را توصیه می کنم به جوانترها چون احساس می کنم علیرغم کمبودها، بسیار آگاهی رسان عمل می کند و البته دختر و پسر هم ندارد.