در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | کیوان رحیمی درباره نمایش ترانه های قدیمی: این نوشته مجید اسلامی درباره ترانه های قدیمی .چیزی که برام جالب بو د ت
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 09:18:58
این نوشته مجید اسلامی درباره ترانه های قدیمی .چیزی که برام جالب بو د تشابه در مطلب من با ایشون بود:

همه‌مان واقعا دل‌مان برای محمد رحمانیان (و مهتاب نصیرپور) عزیز تنگ شده بود. ولی متاسفانه مجبورم به خاطرات خوش قبلی‌ام («مانیفست چو»، «عشقه»، «آواز قوی چخوف»...) بسنده کنم. «ترانه‌های قدیمی» خوب نیست و این ربطی به سالن معیوب و گرم «شمس» ندارد. حتی انبوه تماشاگرانِ اضافی که روی زمین نشسته‌اند هم مزاحم نیستند و تاخیر 75 دقیقه‌ای را هم می‌شود نادیده گرفت. بازیگران هم سنگ تمام گذاشته‌اند و مهارتی درخور را به نمایش می‌گذارند؛ از علی عمرانی گرفته تا سحر دولتشاهی و افشین هاشمی و مهتاب نصیرپور و به‌ویژه علی سرابی (که نقش‌اش برای من تنها غافلگیری مثبت کار بود). این هم واقعا می‌توانست مهم نباشد که نویسنده قصدش این بوده که فرهنگ عوام و فرودستان و حاشیه‌نشینان (فرهنگی) بپردازد و قصه‌هایی بسازد برای این ترانه‌های خاطره‌انگیز قدیمی. مشکل در لحن متن است که به جای این که ارجاع پست‌مدرنیستی به یک نوع مایه‌های ملودرام رقیق باشد، تجسم خود آن مایه‌هاست: تیپ‌هایی که (غیر از سرابی) تقریبا همگی درنهایت روی صحنه بر بی‌نوایی خود زار می‌زنند، اغلب برای معشوق از دست رفته و گاهی برای معشوق جفاکار، برای روی مین رفته‌ها... و آه می‌کشند برای گذشته‌ی از دست رفته، و نوستالژی دارند به سرپل تجریش (که هیچ، برای چشم‌اندازی در ونکوور!). زن‌ها برای یک «سایه‌ی بالای سر» که حتی به دروغ می‌گوید «دوستت دارم» زار می‌زنند. این وسط لحظه‌های کمیکی هم هست که بیش‌تر با مهارت بازیگران شکل گرفته و کم‌تر با متن (که در همین صحنه‌ها هم بسیار لب مرز است و کم مانده بلغزد به ورطه‌ی ... دیدن ادامه ›› عامی‌گری.
و بعد موسیقی که پیانوی ماهرانه‌ی سامان احتشامی‌ست و صدای نه چندان مناسبِ علی زندوکیلی (دست‌کم برای این نمایش). مسئله فقط این نیست که ترانه‌ها همگی کامل اجرا می‌شوند (که با مقوله‌ی ارجاع پست‌مدرنیستی که رحمانیان پیش‌تر نشان داده بود خوب بلد است در تعارض است)، بلکه لحن حماسی آوازهاست برای ترانه‌های لطیف و شاعرانه که اجراهای اصلی‌شان مخملی و نرم بوده و هنوز به‌روشنی در خاطرمان هست. خواننده دوست دارد قدرت صدایش را به رخ بکشد، در ترانه‌هایی که جای داد زدن نیست و می‌شد کم‌تاکیدتر خوانده شود و فقط یادآوری باشد برای همان اجراهای اصلی، یا اگر ادعایی هست، اجرایی سنت‌شکنانه باشد برای ساختنِ رویکردی جدید، که متاسفانه نیست. و آدم دوست دارد هر چه زودتر به خانه بشتابد و با آن اجراهای قبلی تجدید خاطره کند (که اگر هدف این بوده موفق است!)
و بعد حکایتِ مهربانی (یا ریاکاری) جمعیتی‌ست که (گویی بی‌اراده) چنان پرشور دست می‌زند و تشویق می‌کند که انگار نه صرفا قصدش تشکر از اعضای گروهی که به‌هرحال بسیار زحمت کشیده‌اند نیست، بلکه به‌عمد می‌خواهد آدرس غلط بدهد به هنرمندی که حق‌اش این نیست. جایگاهش هم این نیست و همگی امیدوارم باز خودش بالا بکشد. چشم‌انتظار (و البته کمی نگران) نمایش بعدی‌اش هستیم.
برام جالب شما تجریش زیبا را با ونکور و برج قناس درازش که تقلیدیشم در ایران ساختند مقایسه می کنید زیبایی ساختمانهای ایرانی هیچ کجای دنیا نیست باید براش گریست عزیزم باید برای برج آزادی مسجد نصیر الملک چغازنبیل و تخت جمشید که سبک معماریش اصالت ایرانی داره و نظیرش را هیچ کجا نمیشه پیدا کرد بایدم گریست من به شخصه سبک معماری ایرانی و زیباییش و یه جور خاکی بودنش را هیچ کجا ندیدم بقیه دنیا فقط رونماست ولی سبک معماری ایرانی مثل مادرت میمونه دوست داری همش بغلش کنی و ماچش کنی
۱۸ شهریور ۱۳۹۲
خانم نجاتی عزیز درسته این شخصیتها وجود دارند ولی به نظر شما باید صرف احساس همذات پنداری گروهی از مخاطبان،بازیگرهایی بیایندو سبکی از ملودرام رقیق شده و دم دستی را پس از بازی خوبشان در بخش اول،(برای مثال حبیب رضایی میاید بازی درخشانی ارایه میدهد و ناگهان شروع به چیزی شبیه موعظه یا سخنرانی پشیمانی میکندو بخش اول بازیش را محو میکند)همینطور درباره افشین هاشمی و بقیه... بحث موسیقی نه بخاطر اینکه اگر شجریان بود بهتر میشد بلکه اینکه این ترانه ها جایشان اینجا نیست وانرژی تءاتر را زایل میکند درباره تشویق تماشاگران شما را توجه میدهم به موضوعی به نام اسنوبیسم که به معنی تحت تاثیر اسمهای بزرگ قرار گرفتن در هنر و پوشاندن ضعفها در ذهن و ترس از بیان آنهاست...
۱۸ شهریور ۱۳۹۲
آقای رحیمی،این نظر شماست و آن هم نظر من.اختلاف دیدگاه و سلیقه همیشه بین مخاطبین آثارهنری وجود دارد همانطور که اختلاف سبک و رویکرد بین هنرمندان وجود دارد.من بازیها و بطور کلی شخصیت پردازیها را دم دستی ندیدم.درمورد جادادن ترانه های قدیمی فراخور هر داستان که حکایت می شد،ایده کلی این اثر این بوده،یک کار تلفیقی موسیقی-تئاتر.اینکه چقدر موفق عمل کرده ، از نظر مخاطبین مختلف ، متفاوت است.درمورد واژه اسنوبیسم که بکار بردید،خیلی بعید می دانم آن شور و شوقی که در تماشاچیان پس از اجرا دیدم، صرفاً برآمده از باور ذهنی باشد که اسم بزرگانی چون محمد رحمانیان یا فردین خلعتبری یا علی عمرانی و... برای آنها ایجاد کرده و نه ناشی از فوران احساسات آنها که نشان از به دل نشستن این اثر دارد.
البته که هر نمایشی که به روی صحنه می رود، با کاستیهایی روبروست و این نقاط ضعف از چشمان تیزبین تماشاچی جدی تئاتر پنهان نمی ماند لکن برآیند کار،جمله قوتها و ضعفها،درخصوص این اثر،از دیدگاه من مثبت است.
۱۸ شهریور ۱۳۹۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید