یرما بسیار دوست داشتنی بود بی اینکه شبیه هیچ کدام از تاترهای این سالها باشد. چقدر جای خالی چنین کاری بر صحنه از کسی مثل دکتر رفیعی حس می شد... تمام این سالها... چقدر آهنگ صدای دیالوگها را دوست داشتم که از ترجمه ی خوب شاملو می آمد و از لورکا... باورم نمی شد متن این همه دست نخورده اجرا شود, با کمترین سانسور... درست وقتی که آدم فکر میکند دوره ی این نوع تاترها که یک اسپکتَلِ تمام عیارند تمام شده یرما می آید و ثابت می کند که می شود هنوز لورکا اجرا کرد و قهرمان پروری کرد و تراژدی ساخت و تماشاگر را مسحور کرد... یرما تجربه ی دلنشینی ست برای همه آنهایی که دلشان لک زده برای دیدن یک کلاسیک جذاب بر صحنه... با بازیهای خوب و صداهای رسا... با اکت هایی که اغراقشان هیچ اذیت نمی کند... با موسیقی اسپانیشی که چه آن وقت که محزون است و چه آن وقت که سرزنده, راه باز می کند به زیر مویرگها و حال آدم را خوب می کند... با طراحی صحنه ی خیلی خیلی خوب [اینطور استفاده ی مینی مال از آکسسوار بخصوص آن میز چهار گوش که گاه اتاق خواب بود و گاه رودخانه برای رخت شویی و گاه محرابی برای غسل تعمید... و صحنه ی سه لایه ای که چقدر بابِ کار این نمایش بود اصلاً:)]
شخصیتها یک به یک جذاب بودند و وجودشان به اندازه... جدا از یک یرمای خیلی خوب با صدایی عجیب و گرفته و شوهر همیشه بی حوصله اش, مخصوصاً ماریای سرزنده با بازی دوست داشتنی سارا اکبری و آن دوتا لیدیِ رنگارنگ و آن دوتا خواهر شوهر عالی بودند و تمام حرکاتشان زنگ تفریح فوق العاده ای بود در برابر بدبختی ها و تلخی های یرما, اصلاً طراحی این دو شخصیت (خواهر شوهر) به آن صورتی که بر صحنه دیده می شوند درخشان بود [توضیح بیشتری نمیدهم برای آنان که قرار است بروند و ببینندشان] :)) و اما یرما و شوهرش... عاشق تمام صحنه های دونفره شان شدم... تضاد عجیبی داشتند گرمی و عطش یرما در برابر خمودگی و سردی شوهر... که چقدر خوب در بدن و بیان دو بازیگر موج میزد... نمایش, یک صحنه ی رخت شویی بی نظیر دارد که هر چه تماشایش کنی و کیف کنی کم است... آن تکاندن های پارچه های سفید و قطره هایی که در برابر نور, پخشِ صحنه می شوند و به سر و صورت یرما می ریزند حرف ندارند... بازیها همه خوبند... تک به تک... و باور کردنی نیست که بازیگران اولین حضور جدی شان بر صحنه را تجربه می کنند...
تنها چیزی که شاید بعضی تماشاگران را خسته کند مدت زمان دوساعته برای نمایشی سنگین و پر دیالوگ و
... دیدن ادامه ››
تراژیک است که البته برای من اینطور نبود... و دیگری اینکه, آدم فکر میکند این حجم صدای رسای بازیگرها چقدر برای این سالن زیادی ست و چقدر صحنه ی تالار وحدت را کم دارد...
یرما را باید دید... به خاطر تاتری که برای تاتر است و نه هیچ چیز دیگر... به خاطر همه ی زحمتی که دکتر رفیعی و گروه مستعدش برای به صحنه بردن این نمایش متحمل شده اند و الان به بار نشسته... دیدنش را به همه توصیه می کنم... دیدن معجونی از لورکا و شاملو و خلاقیت دکتر رفیعی بر صحنه چیزی نیست که هر ماه و هر سال بشود تجربه کرد...
پی نوشت: عاشق دل نگرانی ها و پرسه زدنهای مدام دکتر رفیعی در سالن قبل از اجرا شدم... این همه عشق و شور و دلشوره برای نمایش, برای کسی در سن او, برایم ستودنی ست.