چخوف، نویسنده محبوب من
گفتگو با << محمد حسن معجونی>> کارگردان <<باغ آلبالو>>
("گروه تئاتر لیو" یک گروه غیر انتفاعی است که در زمینه ی هنر های نمایشی فعالیت میکند. این گروه از سال ١٣٨٠ به سرپرستی 'محمد حسن معجونی' فعالیت اجرایی خودش را آغاز کرده و تا کنون بیش از ٣٠ نمایش را در سالن های مختلف ایران روی صحنه برده است.
نمایش های "گروه تئاتر لیو" امروزه در میان علاقه مندان به تئاتر در ایران با مولفه هایی مانند 'تاکید بر بازیگر به عنوان رکن اصلی اجرا و تمرکز بر بدن بازیگر و حضور جسمانی او بر روی صحنه' ، 'طراحی صحنه کاربردی و مینیمالیستی' و 'بازخوانی و دراماتورژی متون نمایشی با هدف تبدیل متن به جزئی از اجرا' شناخته می شود.
گروه تئاتر لیو به دلیل فعالیت هایش به عنوان یک گروه تئاتر در سال ١٣٨٧ جایزه ی بهترین گروه تئاترایران را از <<نجمن منتقدان و نویسندگان خانه ی تئاتر' و در سال ١٣٨٨ جایزه ی بهترین گروه تئاتر را از 'انجمن هنرهای نمایشی>> دریافت کرده است.
گروه تئاتر لیو همچنین طی دوران فعالیت
... دیدن ادامه ››
خود در صدد بوده تا با فعالیت هایش درک عمومی از مفهوم "گروه تئاتر به مثابه ی یک نهاد" را در ایران توسعه دهد و علی رغم تمام موانع و محدودیت ها، نمونه ای شایسته از یک "گروه تئاتر" را به نمایش بگذارد. دور نمای 'گروه تئاتر لیو' برای توسعه فعالیت هایش، رسیدن به تئاتری "مستقل" است که به پشتوانه ی مخاطبانش فعالیت می کند.)
* در انتهای سال ٩١ بازی خوبتون رو در نمایش "تن تن و راز قصر مونداس" دیدیم و سال ٩٢ رو با کارگردانی یک نمایش کلاسیک شرروع می کنید؛ "باغ آلبالو" ، نوشته ی آنتوان چخوف.
از بازی شما تو نقش کاپیتان هادوک در نمایش "تن تن و ..." شروع کنیم، تجربه ی ارائه ی یک شخصیت کارتونی روی صحنه تئاتر چه جذابیتی براتون داشت که این نقش رو قبول کردین؟
یک حس نوستالژیکی همه ی ما به تن تن داریم، مخصوصاً شخصیت کاپیتان هادوک که به نظر من جذابترین کاراکتر تن تن است و همین حال و هوا یعنی آوردن کمیک استریپ در تئاتر برایم جالب و از طرفی هم یه کار فیزیکال و به دور از حال و هوایی که در این سال ها در کارهام داشتم، بود؛ که خب بدم نمی آمد این کار رو انجام بدم.
* حالا با کمی فاصله از "تن تن .." شاهد نمایش کاملاً متفاوتی هستیم که خودتون کارگردانی کار رو به عهده دارید. در کنار نمایشنامه های معاصر شاهد اجرای نمایشنامه های کلاسیکی از نویسندگانی همچون شکسپییر و به ویژه آنتوان چخوف هستیم. به نظر شما پرداختن به نمایشنامه های کلاسیک چه ضرورتی داره؟
درست است که نمایشنامه های چخوف برای ما درواقع در حال حاضر جزء دسته ی آثار کلاسیک به حساب میاد، ولی مقوله ی کارگردانی و دراماتورژی ، یا در واقع به روز کردن یک اثر برای این نوع آثار ضرورت دارد. بعضی از آثار همچنان زنده هستند ، اما بعضی از اثرها در زمانه ی حال و شرایط اجتماعی خودمون صرفاً قرائت کردنشون تاثیری نداره. برای همین باید به روز باشد، حالا فرق ندارد که از چخوف به عنوان یک اثر کلاسیک که خیلی نزدیک به شرایط اجتماعی ماست ازش صحبت کنیم یا با سوفوکل این کار را بکنیم یا با شکسپییر که اساساً خیلی از ما دور است، اما اینکه چه ضرورتی دارد که همه ی این آثار مجدداً دارن احیا می شوند، ویژه گی دراماتورژی این آثاره، چون خیلی راحت می شود به روزشون کرد. دراماتورژی در همه ی این اثرها هم شاید این جواب رو ندهند.
بعضی وقتا است که می بینیم در یک اثر از شکسپیر یا یک نویسنده ی دیگری در یک زمانه ی خاصی اجرای زیادی ازش میشود و بقیه ی آثار شاید در آن زمان خاموش باشند. باید دنبال نگاهِ دراماتورژی بود که ببینیم چه چیزی را در این اثر دیدیم که مشابه زمان خودمون در حال اتفاق افتادن است.
*علت علاقه شما به چخوف و انتخاب نمایشنامه باغ آلبالو چیست؟
چخوف نویسنده ی محبوب من است و خیلی دوستش دارم. باغ آلبالو هم به نظر من برجسته ترین کار چخوف است. دو تا از نمایشنامه ی چخوف را من خیلی دوست دارم. "باغ آلبالو" و "سه خواهر". سه اثر دیگه ی " مرغ دریایی، دای وانیا و ایوانف" جزء اولویت های من نبود، هرچند که اجراشون کردم ، اما در واقع این دو اثر خیلی برایم جذاب و مهم است ، و باغ آلبالو را من جزء ده اثر برتر جهان می دانم.
* پرداختن به آثار کلاسیک در ایران معمولاً با این دشواری همراه است که خیلی ها با انتظارات از پیش شکل گرفته ای که با خواندن متن ها و تفسیر های تئوریک و بعضاً دیدن بعضی آثار شکل می گیرد ، به دیدن یه نمایش می آیند. این انتظار ها دستتان را به عنوان یک هنرمند نمی بندد و آزادی شما را برای داشتن خلاقیت نمی بندد؟
ما یک اثر داریم، و یک مجموعه دانش در کنار این اثر وجود دارد. دونستن این دانش بد نیست، در هر زمانی بعضی افراد یک سری کشفهایی کردند ، در موردشون حرف زدند و ... . همه ی اینها هم جزء اطلاعات اثر هستند، می شود این مطالب را خواند، یا می شود کاملاً نادیدشون گرفت. از این منظر نادیده گرفت که هرکسی راه خودش رو دارد پیدا می کند. مثلاً بعضی از نقد هایی که درباره ی این اثر یا آثار چخوف هست را دوست ندارم؛ می خوانمشون ، ولی در نهایت آن قرائتی برایم اولویت پیدا میکند که مدِ نظرم است . و این آثار هم به تعداد آدم های مختلف در زمان های مختلف می تواند قرائت متفاوتی داشته باشند.
*فرآیند معاصر سازی باغ آلبالو چطوری طی شد، و اینکه تیم دراماتورژی اثر چقدر به متن چخوف وفادار ماندند و چقدر به اقتضای نیاز امروز مخاطب در متن تغییرات ایجاد شد؟
این اثر به نظر من خیلی نیاز به تغییر ندارد، چون خیلی با شرایط امروز ما، در خیلی موارد یکسان است. برای همین، کمترین تغییر صورت گرفته است. یک قسمت هایی را جابجا کردم، و یک بخشی را هم به روز کردم، چون آن قسمت ها مال زمان خود چخوف است. چون آدمها وقتی در حال نوشتن هستند، متنشان را با اتفاقات دوران خودشان ارجاع می دند. بعضی وقتها ما این ارجاعات را گم میکنیم برای اینکه قابل فهم نیستند. برای همین اون قسمت ها را در این کار تغییر دادم. چون کنش این اثر خیلی مهم است و هنوز هم شامل حال امروز ما میشود. بنابراین خیلی تغییری صورت نگرفته.
* گروه تئاتر شما، گروه تئاتر "لیو" دارای ویژگی خیلی خوبی است که جمعی از بازیگرانی فعالیت دارد که پیش از این، تجربه ی همکاری با هم را در کار های مختلف بارها داشتید، که باعث شده حرف و رویکرد شما را راحت تر درک کنند و بشناسند. داشتن یک گروه ثابت تئاتر به خصوص در کشورمان چه اهمیتی داره؟
قطعاً داشتن یک گروه منسجم خیلی مهم است. ولی صرفاً شاید زبان همدیگر را فهمیدن مسئله ی اصلی نباشد.
اینکه در شرایط فعلی ما بوجود آوردن برنامه برای آینده ، اینکه چه مسیری را طی میکنیم ، چون اساساً در کشور ما شرایط رشد برای یک گروه وجود ندارد، نگاه داشتن یک گروه و برنامه ریختن می تواند امتیازات ویژه ای داشته باشد. یک بخشی از آن هم درواقع مربوط به روالی هست که آدمها با همدیگر دارند طی میکنند، پیدا کردن یک زبان مشترک و کار کردن و رسیدن به یک استایل خوب در بازیگری است، چون هر کارگردانی یک حال و هوایی را برای خودش می خواهد. و این اکیپ مدت زیادیست که باهم کار میکنیم و می دانند که چه چیزی می خواهم ، مخصوصاً در جنس بازی کردنشان. معمولاً قریبه ها وقتی می آیند با یک فاصله ای آرام آرام برایشان جا می افتد که به یک درک مشترکی به بودن روی صحنه برسیم.
* این مغوله ی آموزش یکی از اهداف اصلی گروه تئاترتان است. اما این آموزش صرفاً برای اعضای گروه نیست ، و شاهد این هستیم که خیلی به جوان ها اهمیت میدهید، با درآمد خیلی کم برایشان وقت می گذارید، علم خودتان را در اختیارشان قرار می دهید تا به یک درک درست از تئاتر برسند. برعکس خیلی از افراد که مادیات برایشان در اولویت هست ، برای شما مقوله ی آموزش در اولویت اول قرار دارد. ؟
کلاً بحث آموزش برای کل گروه در اولویت است و ما هم خیلی روی این زمینه کار کردیم، تا درکی را که از تئاتر داریم را بتوانیم به دیگران منتقل کنیم. چون به نظر من یک سری از آموزش هایی که دارد صورت می گیرد به نظر من درست نیستند ، و این را زمانی که با یک بازیگر جدید روبرو می شویم میفهمیم که پایه ی خوبی نداشته است. برای همین به تصور من ما باید به نسل جدیدمان خوراک بدهیم. ما خیلی نمیتوانیم مدام به خودمان فکر بکنیم ، چون نسل جدید حساسیت های خاص خودشان را دارند و این مقوله ی آموزش و قرار گیری در گفتگو با افراد جدید یک جورایی به روز شدن خود ما هم هست. یعنی با اومدن یک نفس تازه، یک صدای تازه ، اتفاق و سوال های تازه ای برای خودمون طرح می شود.
باید گوش ها را برای طرح سوال های تازه باز نگاه داشت.
* در باغ آلبالو ی شما ، شاهد حضور خانم "هما روستا"، روی صحنه خواهیم بود؛ بازیگری که شاید بتوان گفت نماینده ای ازیک نسل و تربیت تئاتریِ دیگر است. این همکاری از کجا شکل گرفت ؟. و در طول تمرین ها حرف همدیگر را خوب درک می کردید؟
در واقع اولین باری که خانم روستا را دیدم ، در اولین نمایش استاد سمندریان در بعد از انقلاب به اسم "ازدواج آقای میسی سی پی" بود. در کاری به اسم " خواب آهسته ی مرگ" که در صالن مولوی داشتم اجرا می کردم. خانم روستا هم قرار بود " آنتیگونه در نیویورک " را کار بکنند که طراحی صحنه ی من را در <<خواب آهسته ی مرگ >> دیدند، و از من خواستند که به عنوان طراح صحنه ی کارشون باهاشون همکاری کنم. که اون در واقع اولین همکاریمان بود.
زمانی هم که تصمیم گرفتم "باغ آلبالو" را کار کنم ، از همان اول خانم روستا برایم شخصیت مادام رانوسکایا بود. شروع کردیم آرام آرام تمرین کردن، اما این کار در آن زمان رد شد. و من در واقع بعد از پنج سال مجدداً برگشتم و "باغ آلبالو" را دوباره شروع کردم.
خانم روستا استایل بازیگری کلاسیک را در خودشون دارند، ولی خیلی راحت کنار میایند و می پذیرند. هرچند بازیگرهای دیگر چون زیاد باهم کار کردیم خیلی زود فهمیدند که من چه چیزی میخواهم، و خانم روستا هم خیلی سریع از آن فضا دور شدند، و در چند جلسه خیلی راحت متوجه شدند که من چه چیزی را می خواهم. و این طراوت و منعطف بودن و پذیرا بودنشان خیلی خوب است. خیلی موودِ کارهایی که قبلاً خودشان انجام می دادند با این کار فرق دارد، ولی خیلی زود به حال و هوایی که من دوست داشتم رسیدند و این مورد خیلی جذاب است.
باغ آلبالو تا ٣١ اردی بهشت ماه ، در تماشاخانه ایرانشهر به روی صحنه می رود.