اگر ازون کسایی هستید که هیچ نمایش رو از دست نمیدن و پول و وقت هم دست و بالشونو نبسته برید این نمایش رو ببینید، یعنی به نظرم ازون دسته کارایی نیست که وقتی از سالن بیرون میای به خودت فحش بدی, ولی اگه امکان رفتن به هر نمایشی رو ندارین و باز اگه نظر من رو به عنوان یه مخاطب بخواید بدونید، من میگم نرید و شانستونو رو یک کار دیگه امتحان کنید. تو این کار ما یه ایده ی خوب و دلچسبِ اجرایی داریم که ابتدا و پایانِ نمایش رو به هم وصل می کنه و بازی هایی نه خیلی خوب ولی قابل ملاحظه و دیگر هیچ. نمایش قراره سه برهه از زندگیِ یک زن رو که به نوعی سه بعد از زنانگی رو بیان می کنه، برای ما با زبانی شاعرانه به تصویر بکشه، زبانِ شاعرانه ای که به خاطر تقلیدی بودن و بی اصالتی پس زننده بود. تئاتری بی قصه که در نبود دیالوگ های گیرا و و ضعف متن و تنک بودنِ اجرا فاقد جذابیت بود. موسیقی به خودی خود بد نیست اما به نظرم تناسبی با کار نداشت و تنها ترانه ی پایانی به فضاسازیِ مناسب کمک کرد. نمایش بازنمایی تصویر های کلیشه ایه زن ستم دیده ی ایرانی است که به نظرم میاد نویسنده کم مایگی متن خود را پشتِ زبانی شبه شاعرانه پنهان کرده است.