یه تئاتر طنز راجع به یه نفر که تو کما خیام و عطار و ... و ماهرخ عشق اولش رو میبینه و شوخی ایه که با شخصیت های ادبی میشه
کارگردانی نمایش عالی بود بازی ها هم خوب بودن هرچند که به نظرم سطح بازی سه نفر نقش اصلی (عزیز، ماهرخ و شیرین) بالاتر از شخصیت های تاریخی بود مثلا شیرین چقدر خوب و خوندنش چقدر روح انگیز بود و نمایش نامه هم خوب بود. یه اثر طنز و شوخیایی که با اثار ادبیات کلاسیک ایران میکنه. من این سبک کار رو خیلی دوست دارم ولی خب کاریه که مده و خیلی جدید و خلاقانه نیست.
طراحی صحنه نمره کافی نمیگیره تقریبا از سر سرواکنی فقط یه کاری کرده بودن. طراحی لباس هم بعی جا ها به پای بقیه نمایش نمیرسید مخصوصا تو لباس مشاهیر به عنوان مثال کفش خیام باتوجه به رنگ و کوتاهی شلوارش خیلی تو ذوق بود.
در طول نمایش خیلی خندیدم که بیشتر به نظرم هنر کارگردان میتونست باشه و صحنه هایی که بازیگرا ایجاد میکردن به نسبت نمایش نامه و دیالوگ ها. مثلا دنبال نور رفتن ادیسون:). این نکته خیلی مثبتب بود و دوستش داشتم
نباید از موسیقی زنده کار بگذریم که خیلی ملو و یه گوشه ای بدون اینکه مدام به آدم بخواد بگه منم هستم و بخشی از نمایشم به شکل زیبایی به نمایش روح میداد.
تاکید رو شوخی های بی ادبی یه ذره زیاد بود به نظرم. ما خودمون بی ادبیم دیگه نمیخواد انقدر واضح اشاره کنی