با استناد به خاطرهی مالی از شنیدن صدایی شبیه فریاد نهنگ در بیمارستانی که مادرش بستری بوده میتوان گفت قطعات بدن نهنگ غولپیکر در صحنه، یادآور مادر مالیاند؛ اما نهنگ غولپیکرِ صحنههای پایانی نمایش میتواند نمادی از خودِ مالی باشد که سرنوشتی شبیه و حتی غمبارتر از مادرش دارد. همچنین اشارهی فرانک به نهنگی نایاب به نام نهنگ گوژپشت و کنجکاوی او در موردش، یادآور رمان مشهور موبیدیک (نهنگ سفید) از هرمان ملویل نویسنده آمریکایی است. از این منظر مالی سویینی همچون موبیدیک قربانی زیادهخواهی و انتقامجویی فرانک و دکتر رایس میشود، دکتر رایس نیز همچون ناخدا ایهب در پایان همه چیزش را از دست میدهد و تنها فرانک است که همچون اسماعیل از ماجرا جان سالم به درمیبرد و مالی سویینی را چون خاطرات دیگر تحقیقات و اکتشافاتش رها میکند...