دکمهی افشا رو میزنم چون ممکنه بخشی از نوشتهم از غافلگیر شدنتون حین شروع نمایش کم کنه.
دربارهی نمایش با خشم به گذشته نگاه کن:
چیزی که خیلی
... دیدن ادامه ››
برام جالب بود و تا به حال این شکل از شروع نمایش و خلاقیت رو ندیده بودم این بود که نمایش قبل از ورود کامل تمام تماشاگران به شکل مکالمه محور بین بازیگران شروع شده بود و قبل از شروع علنی نمایش داشتن فضاسازی میکردن و نشانه ای از این بود که این یک نمایش نیست و بخشی از زندگی واقعی همهی ماست و هر روز باهاش روبروییم خیلی این شکل از شروع برای من جذاب بود و باهاش ارتباط گرفتم بدون بیان دیالوگ خاصی در این قسمت بیشتر فضاسازیه برام جذابیت داشت.
پدر الیسون:شاید اگه هردوتون تو گذشته تون نمیموندین بهتر میتونستین زندگی کنین با هم.
با خشم به گذشته نگاه کن،حکایت از آدمها داره که ببینیم چطور گذشته ای که تجربهش کردیم چقدر تو زندگی مشترکمون یا هر ارتباط با دیگران تاثیر میذاره پس قبل از شروع هر نوع رابطهای باید خودمون و نیازهامون رو بشناسیم که دقیقا از یک ارتباط چه چیزی رو میخوایم و آیا واقعا حالمون کنار یک فرد میتونه بهتر باشه یا صرفا برای تنها نبودنمون باهاش ارتباط میگیریم.
در ارتباط با بازی ها به نظر من همهی بازی ها در یک سطح کافی و به اندازه بود انگار واقعا چند دوست کنار هم معاشرت میکنن و از زندگی هم میگن و مسائل زندگیشون و باورپذیر بود نمیتونم تفکیک کنم بازی ها رو همه خوب بودن،همه...
ولی دوست داشتم علاوه بر عبدو به شخصیت دیگر کارکتر ها هم پرداخته بشه از زندگی آلیس و ایندرا و کارو،به نظرم جا داشت از زندگی کارو هم بیشتر گفته بشه که بدونیم چجوری با وجود تفاوت های بسیاری که دارن خط فکریشون با عبدو تو یک مسیر بوده و رفاقت طولانی داشتن گرچه کارو هم از یکجایی به بعد از این دوستی یکنواخت و نقش برادر کوچک تر داشتن و دلسوز بودن برای عبدو خسته میشه و به یک بهونه و پیشرفت کاری رهاش میکنه با اینکه بهش دلبسته بود.
رابطه عاطفی بین عبدو و ایندرا اصلا برای من قابل درک نبود شاید چون عبدو همیشه حس تنهایی میکرد دنبال هرکسی غیر از الیسون میگشت که تنهایی های اون رو فقط پر کنه و رهاش نکنه بخاطر همین فقط وانمود میکرد که ایندرا رو دوست داره که فقط تنها نباشه.