داستانی که از اعماق جامعه مثل یک درخت رشد پیدا کرده و به صحنه رسیده.
در اولین برخوردم با این نمایش احساس کردم قراره با یک داستان کلیشه مواجه شم.
کلیشه ای بود و در عین حال نبود.
انگار نویسنده با زیرکی در استفاده این ویژگی میخواسته به ما بفهمونه : بیدار شید، شاید ما هر روز با یک مسئله واحد دست و پنجه نرم کنیم؛ اما میتونیم ازش بگذریم؟ خیر
ما تا زمانی که مشکلات عمده جامعمون رو پشت سر نگذاریم نمیتونیم کلیشه رو معنا کنیم
والدین سختگیر و پارانویا؛ مخالفت با علاقه اولاد؛ رفتار های دیکتاتوری خانواده و ... همه و همه داستان کوتاه های جامعه ما هستن و تا وقتی خوردشون نکنیم نمیتونیم به درجات بالاتری از فرهنگ برسیم.
تبریک به تمام گروه بابت این حجم از دغدغه مند بودن.
پ.ن : حظ بردم از پرفرم خانم بازیگر. باشد تا بتوانیم هنرهایی که در دنیا مرسوم است را به بهترین شکل ممکن روی صحنه های تئاتر خودمان ایجاد کنیم.