« مشتبا داداش... » اثر خوبی است اگر در دهه هفتاد یا هشتاد شمسی به عنوان یک ایرانی دنبال کننده فوتبال در ناگویا زندگی می کردید، یا حداقل یکی از این دو؛ و خب من هیچ کدام این ها نیستم و به خاطر همین در طول نمایش با یک گنگی محض سعی می کردم بفهمم که اثر چه می گوید. خلاصتا «مشتبا...» یک تنه ایستاده و مرگ مولف را زیر سوال برده؛ مضافاً که اختلاط حسین آدیداس و مشتبا محرمی در یک برزخ تئاتری همه ی ابهامات را بیشتر می کند.
«مشتبا...» یک اثر کاملا هنرمندانه است، مثل بیشتر کار های کهبد تاراج، هرچند که قطعا بهترین آن ها نیست. نور فوق العاده است ، موسیقی هوشمندانه است و متن هم قوی. اما بیش از اندازه شخصی است ، در حدی که نصف نمایش در دل نویسنده می ماند و بیرون هم نمی آید و اگر بعد از دیدن کار یک سرنخی از مجتبی محرمی و حسین آدیداس پیدا نمی کردم ، هیچ وقت اثر را نمی فهمیدم.
ارزش دیدن دارد؟ قطعا، اما توصیه من این است که اول داستان مجتبی و حسین را بخوانید و بعد کار را ببینید.