:)))))))
ما ۳ نفر دیشب برای دومین بار خاک سفید رو دیدیم و امشب برناممون این بود که بریم اجرای صدا و تصویر کارخونه ی دیهیم
کارخونه ی دیهیم برای کسایی که نمیدونن قیام دشته
و ۵ دقیقه فقط مونده بود که برسیم که یه زانتیا محکم اومد توی در ماشین.
پیاده شدیم دیدیم یه پسر پیاده شد انگار که سرور پیاده شد
لاتیش ۱۰ از ۱۰ و پر از تتو و رد قمه و چاقو روی سر و کله و گردن .
و ما چون دقیقا همین دیشب خاک سفید رو دیدیم آمادگیش رو داشتیم :)))
یعنی خداروشکر آماده بودیم برای این موقعیت :)))
پسره وقتی دید ما سریع زنگ زدیم ۱۱۰ قاطی کرد ، شروع کرد شلوغ بازی و ایجاد رعب و وحشت و
... دیدن ادامه ››
هر چی فحش و تهدید بلد بود به ما و پلیس داد و نشست پشت ماشین گفت من میرم توأم شماره ماشین رو بردار شکایت کن
و من با اینکه از ترس داشتم میلرزیدم ولی رفتم تو دلش و یه کم دعوا کردیم و بالاخره وایساد
اون یک ربع بیست دقیقه ای که منتظر پلیس بودیم خنده دار ترین قسمت داستان بود
چون متوجه شدیم ساقی هستن و ماشین پر از داستان و داداشش با ماشین اضافه شد و همون وسط داستانارو جابجا میکردن
بعد نفر سوم با موتور اضافه شد و دوباره یه بسته گرفت و راننده داشت بش آدرس میداد که که سریع برسون به فلانی :)))))))
و من همه ی اون سه نفر رو انگار که صد ساله میشناسم
این حس برام خیلی جالب بود :))
شنبه صبح با سرور قرار دارم بریم بیمه :)
با ما همراه باشید :)