بـــونـکر
سومین شب اجرا
طول اجرا یک ساعت و بیست دقیقه
تاخیر در شروع ده دقیقه
[بهترین زاویه دید : ردیف دو تا چهار باکس A صندلی پنج تا چهارده]
_ بونکر؛ نمایشی است که میخواهد حرف های مهمی بزند، با انتخاب آن دکور سرد و صنعتی اش.
آکسسوارهایی از فلزات بی روح و سخت به رویِ
... دیدن ادامه ››
صفحه ای مدور که یادآور روابط ماشینی و پیچیده ی آدمی است؛
میچرخد و میچرخد...
اما دوری است باطل!
گویی که تماشاگران اش نیز ذرات سیمانی هستند درون بونکر، پر از آشفته گی، بغض، جنون و عشق و خیانت که باید همراه صحنه و بازیگران، مدام در حال چرخش باشند تا مبادا سخت و سنگین شوند و خونِ در رگهایشان خشک.
باید بغض فروخورده و ناگفته ها را برون ریزی کنند تا سبُک شود تن از رنجِ سکوت و عذاب تنهایی در میان جمع.
بونکر در لغت مأمن است. پناهگاه است. آشیانه ای برای لحظات تیره و مشقت بار که میتوانی خودت باشی فارغ از بند خیالات و وهم.
نویسنده در لایه ای میخواهد تنهایی انسان در دنیایی از نظر تکنولوژی پیشرفته اما هنوز جهان سومی را به تصویر بکشد،
ولی:
_ ریتم بسیار کُند همراه با انفجار واژگان و کلماتی که تا نیمه ی اجرا مخاطب را در مَنگی شخصیت ها و چگونگی روایت تنها میگذارد و بعد از گذشت سی دقیقه کمی جان میگیرد و مجدد از ریتم می افتد.
صحنه ی دو نفره ی نمایش نه ثقیل است نه وزین ! بلکه دیر جوش است و ملال آور که مخاطب را درون خود حل نمیکند.
درنهایت
بونکر عقیم است و کلافه کننده.
همین.
_________________________________________________________
بروشور تهیه شده. کار زیبایی است، اما چرا در کافه ی طبقه ی همکف (نقطه ای کور از سالن اجرا) گذاشتید؟! :/
موردی که امشب برای من بسیار آزار دهنده بود فیلم برداری و عکاسی در قسمت لابی سالن دو بود.
دوست عزیز جشن شکوفه ها که نیست مدام از ایستادن افراد بدون اجازه فیلم میگیرید :|
اینکه نیم ساعت از هر جهتی در آن لابی کوچک و پرازدحام دوربین روی آدمها زوم شود اصلا جالب نیست.
در آخر مجبور شدم در راه پله ها بایستم.
بعد از سال ها وارد مجموعه ای شدم که نه در محیط بیرونی نه داخل کافه و لابی ها بوی سیگار و مشتقاتش نمی آمد :)
همینطور سرحال و خوب بمانید.
علی رغم تجربه ی تئاتری نسبتا بد، از محیط لبخند لذت بردم.