چند شب پیش به تماشای این نمایش نشستیم.
نمایش ایده اولیه نسبتا خوبی داشت: روایت یک داستان سمبلیک در قالب داستان سمبلیک دیگه. اما در جزئیات این ایده و همچنین در متن و اجرا ضعفهایی جدی حس میکرد.
در این کار سعی بر این بوده که نتیجه یک کار سمبلیک باشه و مرد و زن داستان نماد مفاهیم یا پدیدههایی باشن. طی صحبتی که با دوستان عزیزم بعد از نمایش داشتم، متوجه شدیم این نمادها میتونه هرچیزی باشه که رنگ و بوی تقابل میده: منطق و احساس، نظم و خلاقیت، محافظهکاری و بیپروایی و... اگه واقعا هدف این کار، بیان فضای چنین سمبلیکیه، باید بگم اصلا درست درنیومده و مخاطب صرفا با نشونههایی جسته و گریخته روبهرو میشه که گاهی اوقات باهمدیگر در تضاد هستن و به درستی توی داستان چیده نشدن. همین باعث میشه مخاطب در مواردی نتونه به نتیجهگیری درستی درباره محتوای کار برسه و دچار سردرگمی بشه.
نمایش "سگ نگهبان و درختی در باغ" از اون دست نمایشهاییه که متاسفانه درگیر پیچیدگی مصنوعی و زائد شده و با حل معماهای اون، مخاطب به ضعف محتوایی نمایش پی میبره.
بازیها پایینتر از متوسط، غیر قابل باور و در مواردی واقعا خارج از
... دیدن ادامه ››
کادر بود.
بخشهایی از طراحی صحنه رو متوجه شدم و بهشهایی از اون برای من گنگ بود. من میپذیرم که طراحی صحنه به شکل برگهها و کاغذهایی که عبارت stories روش درج شده احتمالا به اون معناست که ما با روایت یک داستان در قالب داستانی دیگه مواجه هستیم. از این جهت که مثلا صحنه نمایش به مثابه ورقهای کتاب داستانه. اما استفاده از اون پردههای مشکی شبیه پلاستیک زباله رو متوجه نشدم. ماسکی که در وسط این پردهها تعبیه شده بود که احتمالا تصویری از صاحب باغ بوده هم اصلا چشمنواز نبود.
رورانس کار هم به شدت ملالآور بود و از نظر زمانی بیش از ده برابر یک رورانس نرمال بود.
خیلی ممنونم از عوامل کار