در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | پوریا پرندوش درباره نمایش هار: من دیشب به تماشای نمایش یا همان به قول دوستان (کت واک) هار نشستم. قبل
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 06:22:48
پوریا پرندوش (p.parandoush)
درباره نمایش هار i
من دیشب به تماشای نمایش یا همان به قول دوستان (کت واک) هار نشستم. قبل از هرچیز با دیدن کامنت ها به نظرم رسید که شاید توضیحی هرچند موجز بد نباشه برای فهم کار. هار را اساساً نمی توان یک تئاتر با عناصر دراماتیک حاضر در صحنه دانست. هار به نوعی یک اجرای پست مدرن است برای مخاطبی که هنوز با مدرنیته هم درگیر است و بعضا از حیث اجرایی به سلیقه مخاطب ایرانی و شرایط زیست اجتماعی- فرهنگی او تا حدی بی ربط می نماید.
از نظر محتوا اما نمایش هار به نوعی درگیر نشان دادن روند سوژه زدایی از انسان مدرن است. انسانی که در چنبره نوعی نظم سرمایه دارانۀ افسار گسیخته گیر کرده که برای تحمیل سلطه خود به دنبال انقیاد «تنانه» است. به این معنا که به قول فوکو سرمایه داری مدرن صرفاً از سوژه های انسانی خود تبعیت طلب نمی کند بلکه به دنبال «ساخت سوژه خود» و «بسامان سازی» اوست. این فرآیند با سوژه زدایی از فرد آغاز می شود و به گونه ای پیش می رود که فرد را به ابژه ای تبدیل می کند که مناسبات انسانی اش را از دست داده، درگیر «نمایش» خود است، «بود» خود را به «نمود» باخته، و «اندامش» درگیر اعمال سیاست می شود. «تن» در اینجا و در نمایش هار، هدفِ اعمالِ سیاستی است که «بردگی بزک کرده» را با «رضایت داوطلبانه» و «بندگی داوطلبانه» به قول دولابوئسی به فرد حقنه می کند. اینبار دیگر ما با «فرد»، «افراد» و »شخص» طرف نیستیم درواقع ما با توده هایی مواجهیم که دچار «هویت باختگی سرمایه دارانه» شده اند. هویت عاریتی ای که هرچه با لباس و صنعتِ مُد و نمایش می پوشانندش باز هم مانند لباس پادشاه عورتش بیرون می زند و این بار عورت نه اندام شرمگاهی که خودِ فردِ هویت باخته است که مصرف می کند، مصرف می شود و دور انداخته می شود. ابژه ای که چیزی نیست جز چرخ دنده نظام مناسبات هارِ سرمایه.
نمایش هار سعی کرده است این فرایند را به نوعی با ضربآهنگی تکراری و میزان سن هایی با واریاسیون های تکرارشونده به صورتی بی کلام به مخاطب القا کند، اگرچه ارتباط با مخاطب عام شاید در یک سوم ابتدایی اجرا قطع می شود اما اساساً نمایش خودش هم به دنبال القای نوعی حسی است که بعضا در سینمای بلاتار هم ... دیدن ادامه ›› شاهد هستیم، حسی از عدم ارتباط معنادار، انزوا، جداافتادگی انسان ها از یکدیگر، اتمیزه شدن سوژه های پیشین و ابژه های فعلی که به ابژه بودنشان آگاهی ندارند و توهم اختیار دارند.
درود جناب پرندوش
بسیار دوست داشتم توضیح کامل و دید جامعتان را. در تکمیل نگاشته‌ی شما اینکه حتی شیوه‌ی بدرقه مخاطب و مجلس! پایانی نمایش نیز در دل نمایش اتفاق افتاد و بازیگران با همان چشمهای سرد براق ایستاده بودند،شاید! و ما رفتیم،مثلا!
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید