به نظرم نمایش شریفی بود اما برای من کامل و دلچسب نبود. بازیهای خوبی رو دیدیم، ولی دو بازی بهطور خاص خیلی بهتر بودن: اپیزود دوم با اجرای خانم
... دیدن ادامه ››
نصیری و اپیزود آخر که واقعاً شبیه خانم جلسهایها و لحن خاصشون بود. اپیزودهای اول و سوم، و نوع مونولوگ هاشون من رو عصبی میکردن و نتونستم باهاشون ارتباط بگیرم. اپیزود چهارم هم دلنشین بود. اما اپیزود دوم به طور خاص برام جذاب تر بود؛ احساس عجیبی داشتم. با اینکه داستان خیلی دردناک بود، لبخند میزدم اما دلم هم ریش میشد. با خودم میگفتم: "این واقعاً وحشتناکه، چرا من لبخند میزنم؟!"
یکی از نکات مثبت برای من، تفاوت روایت در هر اپیزود بود؛ انگار که هر کدوم رو یه نویسنده جدا نوشته. با این حال، با وجود پرداختن به این مشکلات که بسیار دردناک و واقعی هستن، من به عنوان یک زن دلم میخواد درباره دغدغههای زن مدرن امروز که زندگی معمولیای داره، بشنوم. دوست دارم روایتهایی که به آدمهای مثل خودم میپردازه رو ببینم. چرا همیشه باید تمرکز ما روی دراماتیک ترین دغدغه های زنان باشه؟ چرا نباید آدمهای عادی و زندگیهای معمولی هدف ما باشن، آدمهایی که تعدادشون هم کم نیست؟ آیا زن امروز در جامعه ما کم آسیب میبینه ؟ چرا همیشه باید به طور خاص با یه اتفاق وحشتناک روبرو بشیم تا دغدغه های خودمون رو کوچیک بشمریم حتما یک زن باید بهش تجاوز بشه که مشکلش چشمگیر باشه؟ اینکه توسط یک مرد به روانش تجاوز بشه جای پرداختن نداره ؟
اینکه تمام قوانین این مملکت ضد زن هست چطور؟ اینکه پدری سر دختر بچه ش رو گوش تا گوش میبره ولی بعد ازچند ماه زندان خیلی راحت به عنوان ولی دم آزاد میشه چطور؟ اینکه یک زنی که در جامعه امروز پا به پای همسرش برای زندگیش تلاش کنه و اگر احیانا همسرش رو از دست بده ( حتی بحث من طلاق هم نیست لزوما) فقط به اندازه مهریه ش از زندگی ای که خودش ساخته سهم داره! اینکه زن امروز حتی برای انجام کوچکترین کارهای شخصیش نیاز به اجازه ی پدر یا همسرش داره چطور؟
من به عنوان یک زن دلم یک روایت تازه و آشنا میخواد، همین.