امشب به صرف بورش و خون، نمایشی دربارهٔ سهیم بودن در گناهی جمعی بود.
لحظهٔ آغازین در مرکز صحنه، غذایی(بورش) در حال طبخ است که قرار است برای حاضرین سرو شود. غذایی که همگی آمادهشدنش را با کلمات راوی همراهی کردیم. بورش، ماحصل مرور جریان به اتمام رسیدهٔ یک زندگی بود.
استفاده از آینهای که دختر تا لحظهٔ آخر در دستانش داشت برای مواجهٔ مخاطب با سهم خودش در این تراژدیای که در جریان بود، انتخاب خوبی بود. آینهای که تصویر تکتک تماشاچیان را تماشا کرد. المانی ساده برای انتقال مفهومی پیچیده.
از اجرا و تکنیکهای خوب اجرا و نورپردازی و دکور که بگذریم میماند متن اثر. متنی که در ظاهر بر اساس رمان «نازنین» به نمایشنامه تبدیل شدهبود ولی با یک تفاوت اساسی:
نازنین داستایوفسکی متنی چند لایه بود با مفاهیم عمیق انسانی و روانشناختی. داستانی که همواره با حضور راویای نامعتبر بهزیبایی در مرزهای واقعیت و حقیقت جابجا میشود.
نازنینی که روی صحنه رفت برداشتی کاملا موضوعی و تکبعدی از داستان اصلی بود.
آنچه قدرت این نمایشنامه را بیش از پیش گرفت، پایان انتخابی و جانبدارانهٔ نویسنده بود؛ کاری که داستایوفسکی تا لحظهٔ آخر با «نازنین» نکرد.