من امشب نمایش ریشآبی رو تماشا کردم. اوّل از همه خسته نباشید میگم به همۀ عوامل. به نظر من بزرگترین قوّت کار بازیها بود و بزرگترین ضعف کار هم متن و بعد هم کارگردانی. متاسّفانه یا شاید خوشبختانه این دومین کاریه که من از آروند دشتآرا میبینم. قبلی پدر بود که نظرم رو توی همین تیوال نوشتهم و به نظرم بسیار بد بود. دلیل این که خواستم ریشًآبی رو ببینم حضور کاظم سیاحی و ستاره پسیانی بود و خب واقعا هم خوشحالم چون عالی بودن. کاظم سیاحی که واقعا همیشه درخشانه. وای خیلی خوبه. بجز اینا من اصلا ایدهای راجع به خسرو پسیانی نداشتم و وای، چه بازی خوبی. چه تسلّطی. بهترین کلمهای که میتونم براش بگم خیرهکنندهست. وای چه صدایی. ده از ده. و خب مسئله اینه که صرفا به لطف همین بازیهای خوب کار تا حدّی جمع شده بود و قابل تحمّل شده بود.
بزرگترین مشکل که متن بود. از لحاظ محتوایی که خیلی جای کار داشت و شخصیتها میتونستن خیلی شخصیتپردازی بهتری داشته باشن. یعنی بهتر بگم، میتونستن شخصیتپردازی داشته باشن. از خیلی جهات جای کار بیشتری داشت. و مشکلی که برای من خیلی بیشتر تو ذوق میزد ترجمۀ بد و جملههایی بود که کاملا میتونستی بفهمی چی رو ترجمه کردهن. که البته خیلی از این مشکل بازیهای خوب بازیگرها کاور شد ولی خب بازم وجود داشت. دراماتورژی چی آخه. و من واقعا معتقدم مارین ون هولک نمیتونه از لحاظ زبانی متن رو پرداخت کنه چون فارسی زبان اوّلش نیست و توی یه اجرایی هم که من ازش دیدم کاملا مشخّص بود که اندازۀ یک آدمی که فارسی زبان اوّلشه تسلّط نداره روی این زبان.
از طرفی کارگردانی رو هم دوست نداشتم. صحنه جالب بود. خوشگل بود. قابهای چشمنوازی ساخته میشد و عکسهای خیلی خوبی میشد از اجرا گرفت. ولی فقط همین. هر چی که خوشگل باشه لزوما کارا نیست. یک سری میزانسنها فرموده بود یا دلیلی نداشت. هر اثر یک منطقی داره و یک جهانی میسازه. یه توافقی بین مخاطب و اجراگرها شکل میگیره و نمیشه چندتا جهان رو موازی پیش برد. دلیل افتادنهای خسرو پسیانی یا رقصش (که وای خیلی خیلی خوب بود اتّفاقا) چیه؟ اگر داره یه
... دیدن ادامه ››
تجسّم عینی به فضای ذهنی اون کاراکتر میده چرا بقیه همچین چیزی ندارن؟ بجز صرفا این اکتها چه چیزی ما رو وصل میکنه به ذهن این کاراکتر؟ صرفا برای نمایشیتر شدن کاره و این که یه عنصر بصری اضافه کنه؟ از لحاظ روایی چه تاثیری میذاره؟ یا خوابیدنش وسط صحنه چطور؟ ما طبق یه قراردادی طرّاحی صحنه رو به عنوان فضای این خونه پذیرفتیم و قرار گرفتن این کاراکتر اون وسط در صورتی قابل قبوله که با منطق خود صحنه بشه براش دلیل اورد. من این دلیل رو پیدا نمیکردم.
و آها یک چیزی که خیلی دوست نداشتم و هرگز هم دوست نخواهم داشت میکروفونه. وظیفۀ بازیگر اینه که صداش به آخرین صندلی سالن برسه و سالن هم اگر استاندارد باشه بازیگری که حداقلهای مهارت بیان رو داره میتونه این کارو بکنه (که به نظر من این بازیگرای این کار قطعا دارن). میکروفون تمام زنده بودن تئاتر رو نابود میکنه و همه چی مصنوعی میشه. بُعد و جهت صداها رو از بین میبره. بعد حالا اوکی، میکروفون میذارین، دیگه با توجّه این همه پول بلیت حداقل انتظاری که میره اینه که میکروفون خشخش و نویز نداشته باشه، حتّی کوچکترین نویزی. که اینم حتّی نبود. و وسط اجرا میکروفون مشکل پیدا کرد و چندین ثانیه یه نویز خیلی زیادی پخش شد و بعدش کلّا قطعش کردن و بازم صدای بازیگرا میرسید، البته اونقدری که باید انرژی نداشت و قوی نبود که اونم قابل درکه، چون ذهنیت و تمرینهاشون با میکروفون بوده احتمالا. واقعا دوست دارم اگر نمایشی میکروفون داره توی توضیحاتش توی تیوال ذکر بشه چون جدّا تصمیمم رو برای دیدن اون اجرا تحت تاثیر قرار میده.
در کل از دیدن این نمایش پشیمون نیستم و انقدر از دیدن ستاره پسیانی و کاظم سیاحی عزیز و خسرو پسیانی که اصلا فکر نمیکردم انقدر خوب باشه لذّت بردم که میارزید به همه چی. خسته نباشید میگم به همه مخصوصا بازیگرها.