.
قصه نمایش «شالهنگ»، بسیار ساده، از دور هم جمع شدن اعضای یک خانواده، آغاز میشود؛ اما هر چه جلو میرویم، مهارت نویسنده در پرداختن به قصهها، پیرنگها، رفتار، علت و واکنش شخصیتها، چنان پیچیده؛ ولی واقعی و منطقی پرداخت میشود که مخاطب، خود را در دورهمی و بهعنوان یکی از حاضرین میپذیرد. نویسنده (آرزو خانجانی) از ده نقش خانواده (حتی نسبی و سببی آن)، بهراحتی نمیگذرد و با ردوبدل کردن دیالوگهای دونفره پینگپنگی، چند نفره و گاه در قالب تیکههای کلامی بین سایرین، نکات پنهان شخصیتی و شناختی نفرات از هم را برملا میکند. سختتر اینکه، تمام این زندگیها، شخصیتها و اعمالشان باید در قالب داستانی یک شبه و در یک مکان، بدون حس چیدمان یا ضرورت به مخاطب معرفی شوند و از کار بیرون نزنند.
نویسنده با دستمایه قرار دادن مشکلات روز جامعه مثل دروغ، خیانت، فضای مجازی، شرطبندی، مهریه، نقش پول در روابط و... در قالب روابط زناشویی و همین موارد در ارتباطات یک خانواده، خود و مخاطب را جای تکتک این افراد و گاه در جایگاه قضاوت برای توجیه رفتار آنان قرار میدهد؛ طوری که در بیشتر موارد میتوان حق را به دو طرف درگیر در یک دعوا یا اختلاف داد. پرهیز از خوب و بد نشاندادن محض و اصرار درست بر بُعد خاکستری وجود هر انسان در موقعیتهای مختلف خانوادگی، اجتماعی و بالطبع تصمیمهای درست یا اشتباه ناشی از آن، سختتر از ساختن و خلق قهرمان پاک و ضدقهرمان است.
کارگردان (بابک قادری) با درک درست از فضا و داستان این متن، میداند که قهرمان و نقش اصلی ندارد و همه بازیگرانش باید در تکمیل پازل این نمایش، دستبهدست هم بدهند. او فضای خشک اجرا را با طراحی صحنه درست، به حال و پذیرایی و دو اتاق تقسیم کرده است. تماشاگر، داخل اتاقها را بدون هیچ مانعی میبیند.
... دیدن ادامه ››
این اتاقها هر کدام علاوه بر کارکرد استراحت از جلوی صحنه و تنفس برای برخی بازیگرها، کمکردن بهجای نفرات در برخی صحنهها، بهخودیخود، داستان دارند، خلق موقعیت میکنند و با ذکاوت در خدمت داستان هستند (اتو، کارتن، لایو و...). ریتم کار مثل زندگی واقعی در یک خانواده به فراخور، تند و پر دیالوگ، کند و ساکن با خنده و گریه، دعوا و شوخی همراه است؛ چیدمان و حرکت بازیگران در یک نمایش بدون تعویض صحنه و دکور در زمان بالای یک ساعت و عدم خستگی تماشاگر از جمله مواردی است که هدایت و رهبری خاص خود را میطلبد که کارگردان این کار، بهدرستی از عهده آن برآمده است.
بازیگران، آنقدر با هم تمرین کردهاند و به جا هدایت شدهاند که از پس یک اجرای احساسی، خندهدار، پر از موقعیت و درگیری با جابجایی بسیار در صحنه، بی تپق، سربلند بیرون بیایند. آنها انگار بدون تیپ و گریم، در خانه واقعی خود هستند؛ در نقش، زندگی میکنند؛ میوه و شیرینی میخورند؛ لم میدهند؛ میرقصند و... . طراحی لباس و گریم هم متناسب با شخصیتها و فضای دورهمی قبل از مهمانی، همه در خدمت بازی و در نهایت باورپذیری نقشهاست. با این همه حُسن، واقعاً میتوان از چند ضعف در اکت و طراحیها (کارتن خالی با صدای صدای خارج صحنه گربه در فضای رئال، طبیعی نبودن چاقی مفرط کاراکتر، عدم نورپردازی اتاقها، نحوه ورود بازیگر آخر و...) گذشت.
«شالهنگ» به معنی گرو، گروگان، مکر، فریب و در صفت، نافرمانی و سرکشی است. تمام مواردی که ردی از آن در داستان روابط خانوادگی این نمایش دیده میشود؛ اما مهم جانمایی این موارد پیچیده در محدوده زمانی یک اثر است که در «شالهنگ» به کمک توانایی نویسنده، کارگردان و مجموع عوامل، بسیار ساده و درست، میسر و اجرا شده است.