نمایش را دیدم ،صدای آواز شخصیت کاووس،فضای همیشه زیبای کاخ سعدآباد و آن نسیم شیدایی که شب هنگام در بین گیسوان درختان میپیچد،تمام حظ من از این نمایش بود.قرار بود به کوچه عاشقی وارد شویم و از عشق سرمست،اما من هرچه گشتم کمتر نشانی از عشق دیدم.جاه طلبی،هوس،سود جویی،فریبکاری ، شوخی های سخیف جهت خندان تماشاگر و.... هر چه بود البته عشق نبود.کاش نامی دیگر برای نمایشتان انتخاب می کردید،مثلا سرگذر، بهتر نبود؟هر کسی داشت بار خودش را می بست.
مضاف بر اینها صندلیهای بد ،رفت و آمد تماشاگران و نیم تنه بودن بازیگرانی که پایینتر از صحنه نمایش اجرا داشتند نیز دو چندان مشعوفمان کرد.