در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | آنا عـلـامی درباره کنسرت-نمایش بیژن و منیژه: در ستایش نمایش بیژن و منیژه : " اینجا ایران است ، بهارِ یک هزا
S2 > com/org | (HTTPS) 78.157.41.91 : 11:40:41
آنا عـلـامی (ana1365)
درباره کنسرت-نمایش بیژن و منیژه i
در ستایش نمایش بیژن و منیژه :

" اینجا ایران است ، بهارِ یک هزار وچهارصد و سه خورشیدی.صدای راستین شجاعت و دادخواهی قهرمانان ایران زمین "در همه آفاق ،طنین انداز است." فردوسیِ پاکزاد همراه با "شاهنامه اش: قلب تپنده ی زبانِ پارسی و شریانِ حیاتیِ خردورزی و آگاهی، میراثِ هر ایرانی"، ما را به تامل و بازاندیشی در تاریخ ایران زمین فرا می خوانَد".

*نگاهی به نقش رستم ( با هنرمندی آقای محسن بهرامی):
رستم از نام آورترین چهره های پهلوانی و اسطوره ای در شاهنامه و به تبع آن مهم ترین چهره ی اسطوره ای ادبیات پارسی است. رستمِ دستان ،زاده سیستان است.بر روی تن پوش او "طرح آفتاب سوزان" را می بینیم که هم می تواند" اشاره ای به زادگاه وی ،سیستان،باشد و هم نمادی از نورِ خردورزی و آگاهی در او که ناجی ایران زمین است". " رَد ِتیغـــه های این آفتاب را می توان در انتهای جامه ی او دنبال کرد که همچنان زبانه می کشد ". ... دیدن ادامه ›› "حضورِ همزمانِ دیگر پهلوانان و قهرمانان شاهنامه در کالبد ،پوشش و رفتارِ رستم، درنمایش مشهود است". جنس تن پوشِ رستم و کُنشِ مقاومت و مبارزه اش و نیز برخاستن او از میان مردم برای دادخواهی - جدای از صفات شخصی و ذاتی رستم - ،تداعیِ " کاوه آهنگر و درفش کاویانی است". "تن پوش رستم می تواند نمادی از جامه ی چرمیِ کاوه باشد، زیرا کــاوه آهــنگر تکه هایی از پوششِ چرمینِ خویش را جدا می کند و با آن درفش کاویانی را خلق کرده و به جنگ علیه ضحاک ظالم می رود ". "نقش و نگارهای حک شده بر کمربندِ جامه ی رستم ِ نمایش ،تا حدی تداعی کننده خطوط و نقوشِ درفش کاویانی با کمی تغییرات است ". "در این نمایش کفش های رستم متفاوت است : چکمه ای بلند و برّاق که جنسِ چرم را تداعی می کند ". ما در این نمایش، دیگر اسب رستم (رَخش )و کلاه خود و زره ای که همواره در شاهنامه و دیگر روایات به وفور تکــرار شده را هـــمراه با او نمی بینیم و این می تواند حاکی از ایده و فلسفه ذهنی آفرینشگر اثر(کارگردان)باشد. همچنین "گیسوان ِ بلندِ سپید و خاکستریِ رستم ،بخصوص در حرکتی نمادین که همراهِ گیو و گرگین و ... سوار بر اسبند ، خود به تنهایی مفهوم و حضورِ همیشگیِ اسب ِ رستم و یالَش را به تماشاگر القا می کند". همزمان قهرمانی دیگر از شاهنامه :" فریدون" نیز، در ابعاد وجــودی رســتم پدیدار می شود !". در تاریخ ،تدابیر علمی و بخشندگیِ فریدونِ دانا و دلاور، زبانزد بوده و میان مردمانِ ایران باستان تا به اکنون، محبوبیت خاص داشته. "هاله ای از فریدون در وجوهِ رستم را می توان در صحنه هایی از نمایش یافت" : آن زمان که رستم میان کودکان و مردم بازار حضور دارد ، همراه با مردم است و با مهـربانی و بخشـــندگی با کودکــان رفتار و بازی می کند ."بی شک ضرورت و نیازی احساس شده تا کارگردان، در فلسفه ذهنی خویش ،تلاش در راستای خلقِ ایده و ابتکار در مفاهیم را داشته باشد . حال، چه ضرورت و دغدغه ای مهم تر از ایران زمین؟ و چه ضرورتی والاتر از ستایش و ارزشــــمندی ِ بانوان و قهرمـــانی و دلاوری های پهلوانان ایران زمین؟. رستم با تدبیر خویش ،رهنمودهایی برای منیژه ،جهت رهایی و آزادی بیژن دارد. کُنشِ رستم هنگام گفت و گو با منیژه و بیژنی که در سیاهچاله ی دشمن اسیر است کنشی تعاملی و مداراگرانه را به همراه دارد. " رستمِ تهمتن، بخاطر صبوری و از خود گذشتگیِ منیژه در مقابل او به زانو در آمده و ادای احترام می کند .این حرکت در ستایش ارزشمندی بانوان است.رستم با خردمندی این نکته را به بیژن و ما ناظرین نیز یادآور می شود ".بیژن نوه دختری رستم می باشد و فرزند ِ خیره سر ،اما محبوب ِ گیو است. پس بی دلیل نیست که رســتم و گیـــو هر دو در پی آزادی بیژن می باشند. " گیو و رستم ، نمادی از پدران ایرانند که تا پای جان برای نجات فرزندان این میهن ایستادگی می کنند".در نمایش گفت و گو و بحث با تورانیان که بیژن را به اسارت در آورده اند، با درایتِ قهرمانانِ ایرانی همراه است. بر عکسِ تورانیان ، که سخن از اعدام بیژن به میان می آورند و سپس او را به سیاهچاله می اندازند". "مَنِشِ جوانمردی در ایرانیان و قهرمانانی چون رستم ،با اخلاق مداری و بحث و جدالی دلیرانه ،بدون ِ به اسارت گرفتن و قتل و غارت همراه است ،اما به وقتش با شـجاعت و اتحاد در میدان رزم حضــور دارند ،مبارزه می کنند و از خاک و ناموسِ وطن دفاع می کنند ".

*نگاهی به نقش گیو (با هنرمندی آقای سیاوش خادم حسینی):
تبار گیو به "کاوه آهنگر "می‌رسد.جایگاه گیو در میان پهلوانانِ شاهنامه بسیار شاخص و برجسته است، بویژه دلاوری های او که در جنگ های ایران و توران از خود نشان می دهد. در شاهنامه آمده که گیو هنگام ِ نبرد چون ابر و بادِ پرشکوه، پرهیبت و تیزرفتار است و همچون بادی وزان "گرد و خاک می پراکند ". "گویی گیوِ نمایش از هر زمان و مکانی که با خستگیِ ناشی از نبردها و پیمودن راه همراه بوده ،آمده است تا همواره حضور خود را بر ما ناظرینِ این ظلم و بر دشمنان ایران زمین که بیژن، فرزند این وطن را در بندِ اسارت ،در سیاهچاله ،انداخته اند خموشانه فریاد زَنـَد ! ".او گرچه میان دیگر قهرمانان نمایش کم سخن است اما حواسش به همه چیز هست. " او با کفشانِ نسبتاً خاکی و گِلی" حضوری آرام بر روی صحنه دارد . اما "گام های او محکم و استوار است".در شاهنامه به مأموریت های گیو اشاره شده همچون: عبور از جیحون و دریا و نبرد کاس رود . این اشارات شاید بتوانند ادله ای بر خاک گرفتنِ بخشی از کفش های او در نمایش باشند. "ما در نمایش لحظاتی دو پدر (گیو و رستم ) را نظاره گر هستیم که در دو سمت متفاوت صحنه رو به روی هم ایستاده و تنها با نگاهی آشنا و نگـــــران زِ حال فرزند، در ســـــکوت به یکـــــدیگر خیره گشته اند(بخصوص نگاه معنادارِ گیو) و فقط با نگاه در حال تبادل احساس،اندیشیدن و یافتن چاره اند. در اینجا با کنشی احساسی اما جسورانه و هوشمندانه روبرو هستیم. کنشی که بدون دیالوگ ، دل صــــحنه را می شکافد و خود را به منصه ظهور می رساند .

*نگاهی به نقش بیژن ( با هنرمندی آقای شهرام نجاتی):
توجه به مبحث کهن الگوی سایه یونگ ،در صحـــنه اسارت و تنهایی بیژن در سیاهچاله قابل تامل است. یونگ در تفـــسیر ســـایه می نویسد:
"رویارویی با خودِ واقعی، اولین آزمونِ شجاعتی است که در سفرِ خود به درون ،با آن رو به رو می شویم . یونگ سایه را طرف تیره طبیعت ما می داند و ستیزِ همواره "منِ خویشتن" با سایه را مبارزه برای رهایی می نامد.در بخشی از نمایش همراه با نورپردازی مناسب صـــحنه،در سایه – روشن ِ گودال ِ اسارتِ بیژن، بعد از انتظار، خشم و اندیشیدن او در تنهایی خویش و سپس گوش سپردن به رهنمودهای خردمندانه ی رســتم ، بیژن انگار از کیـــنه توزیِ بی حد و لجاجت ،تهی گشت و در خِرَد و دانایی ،تبلور و حیاتی دوباره یافت. "گویی به بیژن خدا نور تابید! نورِ خِرَد، رهایی و رشادتی دو چندان ". بنابراین سایه در شاهنامه می تواند با رویکردی روانشناختی همان نیروهای غریزی سرکش و خفته در نَفسِ بیژن،پهلوانِ شاهنامه باشد که او با پیروزی بر آنها به کمک خِرَد و آگاهی، تاریکیِ ناخوداگاه روح و روان را از خود دور کرد.این صحنه به استناد پژوهش هایی به قلمِ "شاهرخ مسکوب" می تواند به درستی بیانگر این موضوع باشد:"در شاهنامه برای آنکه کاری بزرگ به فرجامی بزرگ - به "پیروزی ِ حقانیت،راستی و دادخواهی " و " شکستِ ظلم ،دروغ و بیداد" - بیَنجامد، پهلوان باید آزمون های دشوار را از سر بگذراند؛ آنگونه که از بی خردی ،نا آگاهی و نادانی تهی گشته و خردمند و دانا از ماجرا بیرون آید و در مرگ و تولدی رمزی و تمثیلی در خود بمیرد و چون مردی تازه از خود زاده شود".

*در ستایش گروه موسیقی:
گروه موسیقی به غایت زیبا و هنرمندانه نغمه و آواز اصیل ایرانی را نواختند و خواندند. هنگامی که در نمایش شاهد صحنه "غم و دردِ قهرمانان و ایرانیان شاهنامه" و یا شاهد " ندای شادی و نوید پیروزی و آزادی آن ها " هستیم، گویی صدای خودِ ایران را می شنویم که به سازها درکنار نوایشان می گوید:
"امـــــید تویی که داری زجـــری که می کِشم و یا شادمانی غیر قابل وصفی که دارم را با موسیقی فریاد می زنی تا بهتر درک کنم بر من چه ها که گذشت ! " و اینجاست که امیدواری و موسیقی در هم تنیده می شوند".

*پل ریکور ،فیلسوف و ادیب برجسته فرانسوی بیان کرده است: " روایت شناسان اذعان می کنند که تاریخ ادعای "گفتن چیزی "را دارد که "به واقع رخ داده است " . آنچه به راستی رخ داده است هرگز گم نخواهد شد "از این رو، تاریخ نگار، وارثِ بدهی است. رسالت او جبرانِ غیبت است و این نکته ای است که تاریخ را از داستان جـدا می کند*.
" فردوسی حکیم ، گنجینه ای در راستای اعتلای زبان و فرهنگ پارسیِ ایران زمین و روایتِ خــردورزی ها، دلاوری ها وطن پرستی قهرمانان ایران باستان را برایمان به یادگار گذاشته است .بر ما واجب است در حفظ و اندیشیدن به این " میراث ارزشمند " کوشا باشیم" .

کسی کاو هوای فریدون کند
دل از بند ضحاک بیرون کند
*فردوسی*

با سپاس از زحمات هنرمندان و گروه محترم نمایش.
آنا علامی
متاسفانه علی رغم تمام تعریف و تمجید های شما باید عرض کنم، تیم مدیریت این نمایش بسیار بی برنامه ، کارنابلد و غیر حرفه ای هستند
یک عده که نظر و دیدگاه مخاطب که هیچ، حتی احترام به شخصیت مخاطب رو هم بلد نیستند و از حداقل های ادب و احترام و روابط عمومی بویی نبرده اند.
کسانی که ادعای کار فرهنگی و هنری میکنند اما شخصیت مخاطب را به هیچ می انگارند، نه تنها ماندگار و تاثیر گذار نیستند که همچون غباری هستند بر صحنه که با آب و جارویی زدوده میشوند.
حیف همچین اثر فاخری که بدست اینچنین کار نابلدان و فرومایگانی اجرا شود
نیما خلیلی
متاسفانه علی رغم تمام تعریف و تمجید های شما باید عرض کنم، تیم مدیریت این نمایش بسیار بی برنامه ، کارنابلد و غیر حرفه ای هستند یک عده که نظر و دیدگاه مخاطب که هیچ، حتی احترام به شخصیت مخاطب ...
سلام و احترام
بابت ناهماهنگی رخ داده از شما عذرخواهی می کنم. مطمئن باشید کمترین نقش را در این ناهماهنگی عوامل خوب نمایش بیژن و منیژه داشتند. لطفا در صورت تمایل شماره تماس خود را به ایمیل بنده ارسال بفرمایید تا خدمتتان تماس بگیرند.
بخشیانی
تهیه کننده نمایش بیژن و منیژه
mahdi.bakhshiani@gmail.com
نیما خلیلی
متاسفانه علی رغم تمام تعریف و تمجید های شما باید عرض کنم، تیم مدیریت این نمایش بسیار بی برنامه ، کارنابلد و غیر حرفه ای هستند یک عده که نظر و دیدگاه مخاطب که هیچ، حتی احترام به شخصیت مخاطب ...
درود و مهر جناب نیما خلیلی نازنین
من بعنوان کسی که در این نمایش افتخار همکاری دارم از پیشامد کنسل شدن نمایش از شما که با عشق آمدید برای دیدن اما متاسفانه این اتفاق رخ نداد ، عذرخواهم. لطفا عذرخواهی ما رو بپذیرید. چون شرایط برای ما هم بسیار دشوار بود و غیر قابل گفتن.
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید