آقای کیانی بزرگ و شریف
چه خوش نوشتید غزیه ی هنرمندی را که در عهد قاجار میزیست و چه آشنا ، آدم شرفمندی که چه شجاعانه عیان میکرد کژی های بزرگان مملکت قاجار را ، و رجاله گانی تا مفرغ غرق در لجن، تابش نور برنمیتابیدند و آن بینوا صادق را در کنج تنهایی به نشتر توبه و حذف خویش خواسته عقوبت میدادند در حالیکه شخص اول مملکت فرمایش کرده بود (به زهرخندی بخوانید) اگر به من هم مضحکه درآورد امان دارد و آنها گفتند ما به ایشان ارادت داریم ، وی بیجا کرد ، و تا جایی به آزار سبعانه و ضرب و شتم و اعتراف گیری اجباری شبیه ساز اصرار ورزیدند که آن بینوا را وادار به تصمیم برای ترک دربار ناصری!!! کردند ، اما دریغ و افسوس که دربها سه قفله و وی ممنوع از خروج بود ، صد البت که اگر توانایی خروج هم میداشت بواسطه ی تعفن درباریان قاجار ، هنرمند مزبور به هیچ کجای دیگر راه هم نداشت.
القصه ، تماشاگرانی هم بودند که امید میرفت نیک بنگرند و عبرت گیرند تا چنین سیاست کاران پست فطرت و سفله را گردن ننهند که از قضا در آن وانفسای غم نان و جان چنان بر آنان رفته بود بدست رجاله گان که دانم و دانید.
در انتها هم دستمریزادی برای کارن کیانی و بهروز پناهنده که چه بجا و ملموس همه ی اینها را صنعت کردند.
مانا
... دیدن ادامه ››
باشید
_____________________________________________________________________
پی نوشت: یکی از مقاصد مشروطه خواهی تاباندن نور به دستگاه زر و زور و جور است ، پس چرا اسماعیل خان از آن تبری میجست ؟